یادداشتی برای نمایش آثار نقاشی "قربت" در گالری آتبین، ۲۷ اردیبهشت ماه تا ۱۰ خردادماه ۱۳۹۲، گردآورنده: مژگان قدوسی
غربت از غربت و قربت به قربت
یکی "دورشدن" و "جدایی از شهر ودیار" است و دیگری "خویشی" و "نزدیکی". بی گمان با هربار شنیدن این واژه جدای از متن، سوال از این دو معنا گریبان شنونده را خواهد گرفت. اما این "قربت" بستری دارد و متنی، و شمای خواننده/بیننده هم چون من نویسنده، ناگزیر جزئی از آن خواهید بود، پس در برساختن معنای جدید سرنوشت ساز خواهیم بود.
جناب سهروردی1 فرموده اند:" اختلاف عبارات، تو را به بازی نگیرد که در روز رستخیز هنگامی که آدمیان در پیشگاه خداوند حضور می یابند از هر هزار تن، نهصد و نود و نه تن کشته عبارتند و ذبیح شمشیر اشارات"2. از آنجایی که مایل نیستم جز آن نهصد و نود و نه نفر باشم سعی خواهم کرد ربط و بسطی بیابم و بنده سطح نباشم و ارباب عمق گردم!
و حال که پای رستاخیز و شمشیر و خود سهروردی هم در میان است ناگزیر باید اعتراف کنم که در نگاه اول در این نمایش آثار نه قربت که غربت یافتم هرچند که به قصد "قربت" نظاره کردم. سه نقاش از سه نسل کاری متفاوت با پیشینه حرفه ای ناهمخوان و جهانبینی های یکسر ناهمگون آثاری را ارائه داده اند که در لحن بیان، ساختار بصری و رفتارشناسی نقاشانه هیچ قرابتی با یکدیگر ندارند با این همه در یک مجموعه و زیر نام "قربت" و در یک جا جمع شده اند. اگر بساط شمشیر و رستاخیز نبود که هست و آن شمشیر، بالای سر هر نویسنده معلق است و رستاخیز هم که اظهر من الشمس است آن وقت به سیاق کاتولوگ/بروشور نویسی معاصر ایرانی می شد مفاهیمی انتزاعی جمع و جور کرد و درانداخت و جناب ژیل دلوز3 و لاکان4 را هم سر سفره سهروردی گرد آورد و در کنه تک تک این آثار قربت را به عینه مشاهده کرد. اما چنین نیست و این آثار در عمیق ترین لایه های خود حتی با حضور آقای سوسور5 بر سر این سفره چنین معنایی را تداعی نمی کنند. با این همه چنان که گفتم تجربه من در"نگاه اول" چنین بود و احتمالا شما هم چنین تجربه ای را از سر خواهید گذرانید.
اما مسئولیت این متن چنان که در ابتدای آن آمده است کمک به برساختن معنایی جدید و به بیان بهتر گستردن این معنا در بستر جدید (بخوانید نمایش آثار) است آن هم در موجزترین شکل آن چون نویسنده آگاه است که متن بلند و دشوار بر دیوار نگارخانه، برای بیننده/خواننده ی سرپا، به خصوص در روز گشایش، چندان خواستنی و خواندنی نیست.
بی تردید تنها عامل صوری مشترک در میان تمامی این آثار پیکره زن و گاه متعلقات زنانه است. این عامل صوری در سطح آثار-که به شدت کلیشه ای می نماید- در پیوند با رفتار نقاشانه، شیوه بیانی و سامان دهی عناصر بصری تک تک هنرمندان اهمیت وجه فرمال خود را تا حد زیادی از دست می دهد و به این ترتیب از سطح یک موضوع به مرتبه یک سوژه برای شناخت ارتقا می یابد. سوژه ای که هنرمندان هر یک برای شناخت و نزدیکی (قربت) به آن در چهارچوب آثار خود کوشیده اند.
این گونه می توانیم بیان طنازانه "رسول سلطانی" را به واسطه استفاده از ریتم و ایجاد کنتراست میان عناصر بصری، شیوه ترکیب بندی به خصوص استفاده از نقاط تاکید در میانه تصویر وانتخاب المان های بصری ویژه، درک نماییم. همچنین رویکرد منتقدانه "زینب موحد" در پیکره های بی هویت زنان که به واسطه کوپ ها و برش های نا به هنگام فیگور صورت بندی شده و با محاط شدن آن ها در انبوه موتیف های بصری در متعلقات کلیشه ای زنانه تشدید گردیده است، از همین زاویه قابل شناسایی است. و در نهایت ادامه همین نگاه در زنان آثار "نیما هاشمیان" نیز هویدا است؛ زنانی که درگیر کشاکشی درونی جهت شناخت موقعیت و کسب جایگاه خویشند و این بی مرتبگی در کنتراست میان ساختار و نوع جایگیری پیکره آن ها با ساختار فضای پس زمینه به خوبی نمایان است.
این متن به قصد نزدیکی نویسنده و شمای بیننده با "قربت" نوشته شده است پس، از داوری این کوشش در ساختار، معنا و کلیت مجموعه عاری است. حال در نظرم می توانم بی بیم شمشیر و رستاخیز دمی بیاسایم اما این نکته ناگفته نماند که کوشیدن در شناخت یک سوژه به هر اندازه و با هر توان یک ارزش عام و درخور تقدیر از کوشندگان است.
امیر راد
اردیبهشت ۹۲
1- شهابالدین سهروردی: فیلسوف ایرانی (۵۴۹ - ۵۸۷ ق / ۱۱۵۴ - ۱۱۹۱ م) و نام خیابانی در تهران که خیابان های اندیشه ۱و۲و... از آن منشعب می شوند و مرکز فروش کفپوش و پارکت و ... است.
2- منبع متن آمده از سهروردی: شیخ شهاب الدین سهروردی. سه رساله. تصحیح نجفقلی حبیبی، انجمن فلسفه ایران، ۱۳۵۶، ص. ۸۲. (رساله کلمة التصوف).
3- ژیل دولوز (Gilles Deleuze): فیلسوف فرانسوی (۱۹۲۵-۱۹۹۵)
4- ژاک لاکان (Jacques Lacan): پزشک، فیلسوف و روانکاو فرانسوی (۱۹۰۱ -۱۹۸۱)
5- فردینان دو سوسور (Ferdinand de Saussure): زبانشناس و نشانه شناس سوئیسی (۱۸۵۷-۱۹۱۳)
یکی "دورشدن" و "جدایی از شهر ودیار" است و دیگری "خویشی" و "نزدیکی". بی گمان با هربار شنیدن این واژه جدای از متن، سوال از این دو معنا گریبان شنونده را خواهد گرفت. اما این "قربت" بستری دارد و متنی، و شمای خواننده/بیننده هم چون من نویسنده، ناگزیر جزئی از آن خواهید بود، پس در برساختن معنای جدید سرنوشت ساز خواهیم بود.
جناب سهروردی1 فرموده اند:" اختلاف عبارات، تو را به بازی نگیرد که در روز رستخیز هنگامی که آدمیان در پیشگاه خداوند حضور می یابند از هر هزار تن، نهصد و نود و نه تن کشته عبارتند و ذبیح شمشیر اشارات"2. از آنجایی که مایل نیستم جز آن نهصد و نود و نه نفر باشم سعی خواهم کرد ربط و بسطی بیابم و بنده سطح نباشم و ارباب عمق گردم!
و حال که پای رستاخیز و شمشیر و خود سهروردی هم در میان است ناگزیر باید اعتراف کنم که در نگاه اول در این نمایش آثار نه قربت که غربت یافتم هرچند که به قصد "قربت" نظاره کردم. سه نقاش از سه نسل کاری متفاوت با پیشینه حرفه ای ناهمخوان و جهانبینی های یکسر ناهمگون آثاری را ارائه داده اند که در لحن بیان، ساختار بصری و رفتارشناسی نقاشانه هیچ قرابتی با یکدیگر ندارند با این همه در یک مجموعه و زیر نام "قربت" و در یک جا جمع شده اند. اگر بساط شمشیر و رستاخیز نبود که هست و آن شمشیر، بالای سر هر نویسنده معلق است و رستاخیز هم که اظهر من الشمس است آن وقت به سیاق کاتولوگ/بروشور نویسی معاصر ایرانی می شد مفاهیمی انتزاعی جمع و جور کرد و درانداخت و جناب ژیل دلوز3 و لاکان4 را هم سر سفره سهروردی گرد آورد و در کنه تک تک این آثار قربت را به عینه مشاهده کرد. اما چنین نیست و این آثار در عمیق ترین لایه های خود حتی با حضور آقای سوسور5 بر سر این سفره چنین معنایی را تداعی نمی کنند. با این همه چنان که گفتم تجربه من در"نگاه اول" چنین بود و احتمالا شما هم چنین تجربه ای را از سر خواهید گذرانید.
اما مسئولیت این متن چنان که در ابتدای آن آمده است کمک به برساختن معنایی جدید و به بیان بهتر گستردن این معنا در بستر جدید (بخوانید نمایش آثار) است آن هم در موجزترین شکل آن چون نویسنده آگاه است که متن بلند و دشوار بر دیوار نگارخانه، برای بیننده/خواننده ی سرپا، به خصوص در روز گشایش، چندان خواستنی و خواندنی نیست.
بی تردید تنها عامل صوری مشترک در میان تمامی این آثار پیکره زن و گاه متعلقات زنانه است. این عامل صوری در سطح آثار-که به شدت کلیشه ای می نماید- در پیوند با رفتار نقاشانه، شیوه بیانی و سامان دهی عناصر بصری تک تک هنرمندان اهمیت وجه فرمال خود را تا حد زیادی از دست می دهد و به این ترتیب از سطح یک موضوع به مرتبه یک سوژه برای شناخت ارتقا می یابد. سوژه ای که هنرمندان هر یک برای شناخت و نزدیکی (قربت) به آن در چهارچوب آثار خود کوشیده اند.
این گونه می توانیم بیان طنازانه "رسول سلطانی" را به واسطه استفاده از ریتم و ایجاد کنتراست میان عناصر بصری، شیوه ترکیب بندی به خصوص استفاده از نقاط تاکید در میانه تصویر وانتخاب المان های بصری ویژه، درک نماییم. همچنین رویکرد منتقدانه "زینب موحد" در پیکره های بی هویت زنان که به واسطه کوپ ها و برش های نا به هنگام فیگور صورت بندی شده و با محاط شدن آن ها در انبوه موتیف های بصری در متعلقات کلیشه ای زنانه تشدید گردیده است، از همین زاویه قابل شناسایی است. و در نهایت ادامه همین نگاه در زنان آثار "نیما هاشمیان" نیز هویدا است؛ زنانی که درگیر کشاکشی درونی جهت شناخت موقعیت و کسب جایگاه خویشند و این بی مرتبگی در کنتراست میان ساختار و نوع جایگیری پیکره آن ها با ساختار فضای پس زمینه به خوبی نمایان است.
این متن به قصد نزدیکی نویسنده و شمای بیننده با "قربت" نوشته شده است پس، از داوری این کوشش در ساختار، معنا و کلیت مجموعه عاری است. حال در نظرم می توانم بی بیم شمشیر و رستاخیز دمی بیاسایم اما این نکته ناگفته نماند که کوشیدن در شناخت یک سوژه به هر اندازه و با هر توان یک ارزش عام و درخور تقدیر از کوشندگان است.
امیر راد
اردیبهشت ۹۲
1- شهابالدین سهروردی: فیلسوف ایرانی (۵۴۹ - ۵۸۷ ق / ۱۱۵۴ - ۱۱۹۱ م) و نام خیابانی در تهران که خیابان های اندیشه ۱و۲و... از آن منشعب می شوند و مرکز فروش کفپوش و پارکت و ... است.
2- منبع متن آمده از سهروردی: شیخ شهاب الدین سهروردی. سه رساله. تصحیح نجفقلی حبیبی، انجمن فلسفه ایران، ۱۳۵۶، ص. ۸۲. (رساله کلمة التصوف).
3- ژیل دولوز (Gilles Deleuze): فیلسوف فرانسوی (۱۹۲۵-۱۹۹۵)
4- ژاک لاکان (Jacques Lacan): پزشک، فیلسوف و روانکاو فرانسوی (۱۹۰۱ -۱۹۸۱)
5- فردینان دو سوسور (Ferdinand de Saussure): زبانشناس و نشانه شناس سوئیسی (۱۸۵۷-۱۹۱۳)