۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

Performing art in Tehran, The Christian Science Monitor, 23 September 2011



The Christian Science Monitor



Performing art in Tehran
By Marketa Hulpachova, Contributor / September 23, 2011


A stone’s throw from Tehran’s notorious Evin prison, three young people sit in an austere room, examining folders that turn out to hold their personal case files. Behind a desk in the corner of the room, an expressionless man slowly takes notes and leafs through the cases.
Though this may seem like a nightmarish realization of Franz Kafka’s “The Trial” – a copy of which is symbolically placed on the examiner’s table – this scene takes place in an art gallery. As part of a popular exhibition visited by up to 1,000 spectators daily, it aims to introduce performance art here.






Curator Amir Rad invited 30 local artists to conceptualize experimental performances of their own choosing. Some strove to rouse spectators to the authoritarian realities of their everyday lives. Others criticized tangible problems, such as air pollution. Still others targeted various social clichés.
“I wanted to ... find new ways of expression,” says Mr. Rad. Doing so may introduce a new avenue for independent artists who are constantly searching to circumvent the restrictions of the Islamic Republic’s notoriously rigid cultural environment.
“The relationship between artists and the government is like Tom and Jerry,” says cocurator Mohammad Rezaeerad. “Tom is always chasing Jerry, but Jerry always finds a way to outsmart him.”


۱۳۹۰ مهر ۷, پنجشنبه

گالري نرفتن - اعدام نديدن، نادر فتوره چی، روزنامه شرق 6 مهر 90



گالري نرفتن - اعدام نديدن
نادر فتوره‌چي


در اين شماره قصدم آن بود كه اعتراف كنم سال‌هاست از حضور در گالري‌هاي شهر- همين شهر تنگِ ناممكنِ دود‌اندودِ بي‌رحم- يعني محل عرضه محصولات هنري صدها عكاس، نقاش و مجسمه‌ساز گلي و گچي و فلزي و...، خودداري كرده‌ام. به گمانم هنر دوبعدي سال‌هاست كه مرده و البته بايد اعتراف كرد كه پيش‌فرض مرگ هنر دوبعدي در ايران كه اساسا تولدي در كارش نبوده، خود به غايت مساله‌دار است.
حال با اغماض و فرض اينكه در اينجا نيز تولد و مرگي روي داده، نمي‌توان انكار كرد كه اصرار و ادامه‌دادن به تلاش براي زنده‌نمايي 
اين مرده متولد نشده، فاقد هر گونه معصوميت ماليخوليايي، سودايي و رومانتيستي «صاحبان اثر» است و از قضا عقلي ابزاري در قفاي آن ديده مي‌شود كه امكان پيوندخوردن اين عرصه با ايدئولوژي رسمي، فعاليت تجاري و... را به خوبي نشان مي‌دهد آن‌هم به ميانجي يك نام خاص يعني «كار هنري». كارهاي «هنري»‌اي كه در اكثر آنها تنها سويه غيراقتصادي و «معنوي» چيزي جز پروپيمان‌كردن رزومه كاري يا جلب توجه و‌ چه بسا كسب شهرت در دايره‌اي بسته از دوستان و اقوام و دوستانِ اقوام نمي تواند باشد. 
عنوان «صاحب اثر» نيز به تنهايي گوياي پيوند اين عرصه بازنمايي با مفهوم سرمايه، ارزش مبادله‌اي و مالكيت است، تا حدي كه نيازي نيست براي اثبات آن به ماجراي منوي قيمت‌ها با آن برچسب‌هاي قرمز گردِ باعنوان «اين اثر فروخته شد»، پرداخته شود. منوي قيمت‌هايي كه چند سالي است برگه‌اي چاپي با انواع بزك‌هاي گرافيكي و چند خط متن مملو از اسم فيلسوفان را نيز به عنوان «مانيفست هنرمند» به آن ضميمه كرده‌اند. مانيفست‌هايي كه مي‌توان آنها را در حكم «آگهي فوت» آثار به نمايش‌درآمده، تلقي كرد. اين متون، خود گويا‌ترين نماد مرگ هنر دوبعدي هستند. سندي هستند بر نابسندگي آنچه بر ديوارها يا قفسه‌ها در معرض ديد گذاشته شده‌اند. اغلب اين متون كه اتفاقا به قلم صاحبان آثار نيستند- و اعتراف مي‌كنم كه خود يك‌بار از اين متن‌ها نوشته‌ام-، داعيه‌هايي جهانشمول و گزاف درباره رسالت هنرمند، در قالب ستايش مستتر در «نقد» و «تاويل» كالاهاي به نمايش درآمده را مطرح مي‌كنند.
اين نابسندگي، گالري‌ها را به استقبال از سبك‌هاي جديد يعني «ويديو چيدمان»، «اينستاليشن» و «پرفورمنس» و... سوق داده تا در كنار صدور بخشنامه مبني بر لزوم نوشتن مانيفست، به اعترافي مضاعف بر مرگ هنر دوبعدي از مجراي افزودن نور، صدا و حركت، وادار كنند.
افول تب رومانتيزه‌كردن جنگ و فقر آسيايي- آفريقايي در «بي‌ينال»ها و «اكسپو»هاي بين‌المللي تغيير مركزيت يافته از پاريس و نيويورك به دوبي و شارجه كه دوران رونق‌شان تا حد زيادي مديون اسلام‌هراسي و مهاجرت غيرقانوني به اروپا بود، گالري‌ها را از اوايل دهه 80 كه بازارهاي مصرف جهاني و منطقه‌اي از تكنولوژي ديجيتال اشباع شد، به سمت توليد كالاهاي هنري «چند‌رسانه‌اي» به مثابه يك امكان تجاري جديد سوق داده است. حالا ديگر اين اسكرين‌هاي عريض و طويل و ويديو پروجكشن‌ها هستند كه براي تسهيل كار دشوار اعتراف گالري‌ها به مرگ هنر دوبعدي، عرصه را براي «ويديو چيدمان»ها، «كانسپچوال اينستاليشن»ها و همه اشكال ديگر مد روز، يعني «پرفورمنس» گشوده‌اند. اكنون ديگر اين عكاسان و نقاشان و تجسمي‌كاران‌اند كه بايد در انتهاي صف انتظار گالري‌هايي كه تعدادشان نيز به لطف «گلاسنوست» وطني كم نيست، بايستند تا «پرفورمر»ها و «چيدمان»كاران، نبض بازار را در دست گيرند. در اين وضعيت آشفته و عميق عرضه-تقاضايي، سياست‌زدايي شده، محافظه‌كار، پرلكنت و بري از هر گونه سويه رهايي‌بخش و محمل تجلي امر نو، اساسا نبايد در اعلام و اعتراف به عدم امكان نقد درون‌ماندگار، تكنيكي و محتوايي اكثريت –و نه همه- آثار، چه دوبعدي مرده و چه چند رسانه‌اي ناقص‌الخلقه، درنگ كرد. اين آثار، آن‌چنان بي‌واسطه «كالا» محسوب مي‌شوند كه راه را بر هر نوع خوانش ديالكتيكي در باب مقاومت اثر هنري در برابر كالايي‌شدن، چيزگون و شي‌واره شدن، تناقض ميان هنر و زندگي و فرم و محتوا بسته‌اند. چه رسد به آنكه مثلا براي نقد موردي خاص، پاي بحث‌هاي زيبايي‌شناسي آدورنو يا امكان تحقق رويه حقيقت بديو را به ميان كشيد. تا اينجاي اين متن كه مركز ثقل‌اش اعتراف به مرگ هنر دوبعدي بود، پيش از آن نگاشته شد كه خبر شوكه‌كننده استقبال پنج‌هزار نفري از مراسم اعدام يك نوجوان 17ساله در ساعت گرگ و ميش، منتشر شود. خاصه آنكه اين شوكه‌شدگي با تداعي‌شدن شباهت تعريف اعدام با هر شكل ديگري از پرفورمنس همراه بود كه از قضا هولناكي‌اش نه در شباهت تعريف اين دو، كه در ميزان استقبال مخاطبان از آنها تنيده است.




تا آنجايي كه به موضوع مخاطب مربوط است، هول‌انگيزي اختلاف عددي بين استقبال از پرفورمنس اعدام در مقايسه با مخاطبان پرفورمنس در گالري‌ها زيرآب هر گونه ژست نقادانه را از نويسنده مي‌گيرد و او را در اين استيصال غرق مي‌كند كه آيا به ادامه موضوع مرگ هنر دوبعدي و فقدان سويه رهايي‌بخش در پرفورمنس‌هاي گالري‌ها بپردازد، يا به بيهودگي هر گونه نقدي در برابر بهت و حيرت از فوج عظيم مشتاقان «عبرت» گرفتن از پرفورمنس اعدام، آن‌هم در شهري كه گالري‌هايش «پرفورمنس»هاي هنري را با بضاعتي محدود در جلب مخاطب برپا مي‌كنند، اعتراف كند. به گمانم انتخاب دوم دست‌كم اخلاقي‌تر است.

        

۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

یک امکان جدید: پادکست وبلاگ نگارخانه ایست

جهت تسهیل در دریافت پست های وبلاگ نگارخانه یک امکان جدید به وبلاگ خود افزوده ایم. از این پس می توانید با ثبت نام در پادکست نگارخانه ایست، کلیه پست ها شامل اخبار، مقالات و .... را بدون مراجعه مستقیم به وبلاگ بر روی browser  خود دریافت کنید.
در وبسایت و وبلاگ ما بر روی آیکون زیر کلیک کنید:

و یا به آدرس زیر بروید:


از میان feed reader های ارائه شده یکی را انتخاب کنید (yahoo و  google عمومی ترین هستند ) بقیه مراحل ثبت نام بسیار ساده و مانند باقی ثبت نام ها در سایت های دیگر است.

امیدواریم این امکان جدید راهگشای ارتباط بیشتر میان ما و شما باشد.

۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

زندگی رنگ ها، یادداشتی بر نمایشگاه نقاشی و پرفورمنس شقایق سیروس، 14 شهریور 90





زندگی رنگ ها
جواد سروش



آبی، سفید، قرمز، بنفش، نارنجی ... هریک از ما در طی ساعات شبانه روز خواسته و نا خواسته با رنگ های مختلف اطراف خود زندگی می کنیم . اما تا چه حد به طیف گوناگون رنگ های محیط و تاثیر آن بر رفتار و اندیشه ی خود تامل کرده ایم؟ بی شک رنگ ها نیز همچون هوای اطراف بر روح و جسم انسان و کیفیت زندگی او تاثیر بسزایی دارند. چگونه می توان در هوایی آلوده زیست و بدنی سالم و به دور از درد و بیماری داشت؟!!! آیا می توان تاثیر بی واسطه رنگ ها بر روی ضمیر ناخودآگاه را نادیده گرفت؟ درصورت نادیده گرفتن این موضوع چگونه می توان از تبعات فردی و اجتماعی آن گریخت؟









 شقایق سیروس از اعضای خانه ی طراحی، نقاشی است که سال ها با رنگ زیسته است. حضور رنگ نه تنها در آثار او بلکه در اجزای گوناگون محیط زندگیش همچون کفش، لباس، دفتر، کتاب، خانه وحتی در خانه ی طراحی ملموس و زنده است. جمعه یازدهم شهریورماه، افتتاح نمایشگاه نقاشی های او در گالری «ایست» تهران، با برگزاری پرفورمنس انگیزش، نگاهی انتقادی نسبت به فضای رنگی جامعه  امروز را همراه داشت. نگاهی که در نقاشی هایش بیان پررنگ تر و شفاف تری داشت. شاید برای ذهنی که در زیر لایه های قطور زندگی روزمره به هر شکل و نوعی دفن شده است، رفتن به یک نمایشگاه نقاشی و بازدید از آن اگر تجارت و اقتصادی در کار نباشد در خوشبینانه ترین شکل خود یک تفریح روشنفکرانه باشد اما گاهی هنرمند تلاش می کند تا این قالب وکلیشه  مرسوم را با بیان زیبایی شناسانه ی خود هدف نقد قرار دهد . انتخاب نگاره های موجود در فضای نگارگری ایران و طراحی آزاد آن ها برروی مقوای کارتن، گویای این موضوع است که هنرمند برای ایجاد ارتباط و بیان انتقادی خود، از ناخودآگاه جمعی و تاریخی جامعه ی خود بهره می گیرد. او در زندگی رنگی خود، در آثارش به زن و دنیای رنگی او می اندیشد و با طراحی آزادانه  زن های قاجاری در حال خوردن و نوشیدن، از رنگ های شاد و متنوع غذاها در لباس ها نیز بهره می برد تا نشان دهد که حضور رنگ ها تا چه حد در ادامه حیات بشری تاثیر گذار است. او در آخرین مرحله از کار خود، روی صورت ها، دست ها، لباس ها و جای جای فضای رنگی آثارش را می ساید و با ساییدن و از بین بردن رنگ ها و یکسان کردن فضاهای رنگی با رنگ مقوای پس زمینه وبا خنثی کردن فضای رنگی کار، تاثیر روانی عدم تنوع رنگی در جامعه ی کنونی را بازنمایی می کند.
شقایق سیروس فارغ التحصیل هنرهای های تجسمی و در حال سفر به آمریکا برای ادامه ی تحصیل است. این اولین نمایش گاه انفرادی اوست که انتظار مخاطب را برای گام های بعدی بالا می برد. این موضوع نیازبه تلاش و تامل بیش تری در خلق آثار و نحوه ی ارائه آن ها در آینده دارد. باید دید که آیا این هنرمند می تواند فضای ذهنی و بیان نقاشانه ی خود را در آثارش ادامه و گسترش دهد؟











۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

همه شكل‌هاي يك كلمه، يادداشتي بر نمايش ويديوي عليرضا بشيرراد، روزنامه اعتماد 5 شهریور 90


روزنامه اعتماد 5 شهریور 90

همه شكل‌هاي يك كلمه
 ساره قومی




چهارشنبه 19 مرداد، كوچه پس‌كوچه‌هاي منتهي به ميدان دركه، يك سطل شاتوت، ساعت 20:19، اذان مغرب به افق تهران.

قرار است با عليرضا بشيرراد در برنامه«با من افطار كن» گالري ايست افطار كنم. يك افطار اسل اما نمي‌دانم اين غلط املايي چقدر به ضررم تمام خواهد شد. يعني افطار فرعي هم مي‌تواند سير كننده باشد. اصل كه با سين نوشته شود، مي‌شود فرع.

گالري ايست، سالن تاريك، پرده نمايش مربع، دو ويديو در كادرهاي مستطيل عمودي در كنار يكديگر پخش مي‌شوند.

ويديوي سمت چپ: هنرمند در حال خوردن يك كاسه تقريبا يك كيلوگرمي عسل با دست را نشان مي‌دهد. دستاني كه با ولع عسل را به دهان هنرمند وارد مي‌كند و بلافاصله با دستمال كاغذي پاك مي‌شود.

ويديوي سمت راست: هنرمند را در حال جدا كردن خورده‌هاي دستمال كاغذي از دستانش نشان مي‌دهد كه با مشقت همراه است، خرده دستمال‌هايي كه در كاسه‌يي شبيه همان كاسه عسل ريخته مي‌شود. با ديدن تصاوير مي‌دانم كه نام نمايش اسل، اصل نيست، عسل است. هماني كه مصرف يك كيلوگرم آن 3250 كيلوكالري انرژي و حرارت در بدن ايجاد مي‌كند و براي رفع كم‌اشتهايي مفيد است، خواب‌آور بوده و به دور از رطوبت فسادناپذير است. اما خواص عسل با الف و سين و همان اعراب، با نيزه، هر چيز باريك و تيز از كارد و شمشيرو تير و خار و اسلحه هم‌خانواده است و كشنده !

عسل كم‌اشتهايي روزه‌دار را در اثر 16 ساعت گرسنگي درمان كرده و قرار است بعد از سيري او خوابي آرام را برايش به ارمغان بياورد و مرهم باشد. در اين بين هنرمند روزه‌دار به واسطه گرسنگي شديد با دست عسل مي‌خورد و حاضر نيست از هيچ ابزاري براي اين كار استفاده كند و تنها براي جلوگيري از چسبناك بودن دست‌ها از در دسترس‌ترين وسيله كمك گرفته و بي‌توجه به تكه‌‌هاي دستمال كاغذي كه همراه عسل وارد دهانش مي‌شود، دستانش را تميز كرده و به كارش ادامه مي‌دهد. سرانجام سيري حاصل شده و زمان استراحت فرا مي‌رسد، شروع به تميز كردن دستانش مي‌كند، ذره‌ذره خرده‌هاي دستمال را از پوستش جدا كرده و در ظرف خالي عسل مي‌ريزد. لذت با دست غذا خوردن و عدم استفاده از قاشق يا وسيله‌يي شبيه آن و استفاده نكردن از آب براي تميز كردن دست‌ها در ساعتي ديگر او را با مشكلي بزرگ‌تر روبرو مي‌كند. ريختن خرده‌هاي دستمال درون كاسه خالي عسل نيز در ساعتي بعد او را با مشكل تميز كردن ظرف مواجه كرده و زمان استراحت او را به تاخير انداخته و رسيدگي به كار‌هاي عقب‌افتاده را ناممكن مي‌سازد. در اين نقطه از داستان به نظر مي‌رسد عسل معناي اصلي خود را از دست داده و به اسل تبديل مي‌شود. با دست غذا خوردن اصرار بر سنت است و با دستمال كاغذي دست را پاك كردن اصرار بر تجدد و مدرن بودن و حاصل اين دو عمل مي‌شود اتلاف انرژي و توليد زباله پايدار. لفظ پايدار از آن جايي آشكار مي‌شود كه هنگام خريد شاتوت براي دست خالي نرفتن به نمايشگاه يك دوست، از حرف‌هاي فروشنده با مشتري ديگر دستگيرم شد كه تنها راه نگهداري شاتوت براي مدت طولاني غوطه‌ور كردن آن درون عسل است. بنابراين هر چيز كه با عسل تركيب شود، در خاصيت فسادناپذيري آن شريك مي‌شود. در نتيجه، كمبود آب در كره زمين و جايگزيني دستمال كاغذي به عنوان پاك‌كننده، انرژي حاصل از عسل را تلف كرده و ايجاد زباله پايدار مي‌كند.

۱۳۹۰ شهریور ۱۰, پنجشنبه