«موزهها: همان قبرستانهایی هستند که در هرج و مرجی منحوس و زشت، بیشمار چیزها و اشخاص ناشناس را در کنار هم قرار دادهاند.
موزهها: خوابگاه عمومی که تنفر و ناشناختگی را در خود یک جا دارند.
موزهها: همان کشتارگاه عبث نقاشان و مجسمهسازان است که وحشیانه همدیگر را با رنگ و خط، روی گستره دیوارها میدَرند. دیدار سالانهای که اشخاص از این موزه دارند، به زیارت گورستان رفتن مردمان در روز تکریم ارواح شبیه است؛ این را میپذیریم.
میپذیریم که اشخاص هر سال پیشکشی را در ستایش مونالیزا(لبخند ژوکوند) تقدیم کنند. اما نمیتوان پذیرفت که اندوه و شجاعت شکننده و بیماری خستگی ناپذیر روحیمان را روزانه در موزهها گردش دهیم. چرا خود را مسموم سازیم؟ چرا فاسد شویم؟»[1]
موزهها: خوابگاه عمومی که تنفر و ناشناختگی را در خود یک جا دارند.
موزهها: همان کشتارگاه عبث نقاشان و مجسمهسازان است که وحشیانه همدیگر را با رنگ و خط، روی گستره دیوارها میدَرند. دیدار سالانهای که اشخاص از این موزه دارند، به زیارت گورستان رفتن مردمان در روز تکریم ارواح شبیه است؛ این را میپذیریم.
میپذیریم که اشخاص هر سال پیشکشی را در ستایش مونالیزا(لبخند ژوکوند) تقدیم کنند. اما نمیتوان پذیرفت که اندوه و شجاعت شکننده و بیماری خستگی ناپذیر روحیمان را روزانه در موزهها گردش دهیم. چرا خود را مسموم سازیم؟ چرا فاسد شویم؟»[1]
بیش
از یک قرن از زمانی که فیلیپو توماسو مارینتی[2]، شاعر ایتالیایی موزه ها
را قبرستان آثار هنری و کشتارگاه عبث نقاشان و مجسمهسازان نامید گذشته
است. مارینتی در بیانیه فوتوریست ها که در بیستم فوریه ۱۹۰۹ در روزنامه
لوفیگارو به چاپ رساند پا را فراتر از این نهاد و موزهها را همچون
خوابگاههایی توصیف کرد که هنرمندان (و آثارشان) تا ابد در کنار غریبگان
منفور و ناآشنا روزگار سپری میکنند. اگرچه عمر این جنبش هنری به درازا
نکشید اما فوتوریستها منشا تحولات بزرگی در تاریخ هنر بودهاند. اگر امروز
نامانایی اثر هنری در تقابل با کالاشدگی آثار، امری است پذیرفته شده و
پایه بسیاری از مدیومهای معاصر، بی شک این دستاورد مرهون تلاشهای
فوتوریستهای ابتدای قرن بیستم و کوشندگان بعد از آنها است. اما اندیشه و
نقد فوتوریستها در بیانیهشان تنها بنیان تعاریف کلاسیک از هنر را دگرگون
نکرد بلکه در حوزههایی دیگر نیز سبب تغییراتی گسترده شد گواینکه این
تحولات دههها بعد نمودی ملموس یافت. از جمله موزهها و به بیانی کاملتر
موزهداری ناچار به بازبینی تعاریف خود در این عرصه و بازآفرینی نقشی درخور
دوران معاصر شد. در این میان موزههای هنر معاصر پیش قراول این جریان
بودهاند.
تا پیش از سه دهه
پیش شیوه معمول نمایش آثار در موزهها و به خصوص موزههای هنرمعاصر، نمایش
دائم یا طولانی مدت بخشی از گنجینه آثار به تنهایی و یا همراه با برگزاری
کیوریتوریال[3] (توسط کیوریتور[4] با اهداف، تم و موضوعات مشخص) نمایش
آثار بوده است و همچنان نقد فوتوریستها بر بخشهایی از آن وارد. اما با
شکلگیری گالریهای جدید و پررنگ شدن نقش آنها در معرفی آثار معاصر و
برگزاری نمایش آثار کیوریتوریال نیاز به باز تعریف نقش موزهها به عنوان یک
نهاد هنری/ فرهنگی بیشتر نمایان شد. اگر نقش موزهها را صرفا به برگزاری
نمایش آثار بزرگان و یا نمایش آثار کیوریتوریال بکاهیم، گالریها امروزه
همین نقش را در شکلی پویاتر به عهده گرفتهاند و صرفا تفاوت در ابعاد
اجرایی است. به این ترتیب موزهها در یک بازتعریف، از نقش کلاسیک خود دور و
به محلی برای رشد سطح فرهنگی جامعه به واسطه تعامل پویا با مخاطبان ارتقا
یافتند. این تعامل پویا در سطوح گوناگونی از جمله آموزش مستقیم و غیر
مستقیم نمود پیدا میکند اما مهمترین سطح آن ایجاد فضایی هنری و خلق پویای
آثار هنری در تعامل با مخاطبان است که سایر سطوح را نیز پوشش می دهد. برای
توضیح این امر باید توجه داشت که موزهها پیش از هر چیز یک مکان هستند که
به واسطه چیدمان آثار در انواع مدیوم، تبدیل به یک فضا میشوند در واقع در
یک نمایش آثار نه فقط تک تک آثار بلکه کلیت آن و فضایی که شکل میدهند خود،
یک اثر هنری است. عمده وظیفه کیوریتورها، طراحی درست این چیدمان برای
رسیدن به فضایی مطلوب نظر و اهداف آنهاست اما نکته قابل توجه حضور مخاطبان
در این فضا است. اگر چیدمان آثار در شکلگیری فضا نقشی تعیینکننده دارد
حضور مخاطبان در مکان هم، فضا -بخوانید اثر هنری- را دگرگون میکند؛ حضور
مخاطبان در شکلدهی به فضا در آثار اینتراکتیو[5] (تعاملی) موید و راهگشای
درک بهتر این امر است. اینچنین، در تعاریف جدید موزهداری ما با تماشاگران
آثار مواجه نیستیم بلکه با مخاطبانی مواجهیم که خود نقشی تعیینکننده در
خلق اثر هنری چه در جز(مانند آثار تعاملی) و چه در کل (فضا به مثابه اثر
هنری) دارند.
در این میان موزههای هنر معاصر به واسطه توان به کارگیری نیومدیا در بازآفرینی نقش موزهها موفقتر عمل مینمایند. نیومدیا که شامل مدیوم های هنری معاصری همچون پرفورمنسآرت، دیجیتال آرت، وب آرت، ویدئوآرت، ساند آرت و از این دست میشود به واسطه برخی از ویژگیهای آن نقطه قوت در حرکت به سوی این نقشآفرینی جدید است. یکی از مهمترین این ویژگیها کانتکستچوال[6] بودن(بستر محور) است یعنی اثر هنری نسبتی مستقیم با بستر خلق آن دارد که این بستر شامل زمان، مکان و مخاطب نیز هست؛ بی دلیل نیست که امروزه در تمامی موزههای هنر معاصر جهان در کنار نمایش آثار و یا به طور مستقل شاهد اجراهایی در حوزه پرفورمنسآرت هستیم.
در این میان موزههای هنر معاصر به واسطه توان به کارگیری نیومدیا در بازآفرینی نقش موزهها موفقتر عمل مینمایند. نیومدیا که شامل مدیوم های هنری معاصری همچون پرفورمنسآرت، دیجیتال آرت، وب آرت، ویدئوآرت، ساند آرت و از این دست میشود به واسطه برخی از ویژگیهای آن نقطه قوت در حرکت به سوی این نقشآفرینی جدید است. یکی از مهمترین این ویژگیها کانتکستچوال[6] بودن(بستر محور) است یعنی اثر هنری نسبتی مستقیم با بستر خلق آن دارد که این بستر شامل زمان، مکان و مخاطب نیز هست؛ بی دلیل نیست که امروزه در تمامی موزههای هنر معاصر جهان در کنار نمایش آثار و یا به طور مستقل شاهد اجراهایی در حوزه پرفورمنسآرت هستیم.
به
اینترتیب تبیین استراتژیهای جدید بر پایه تعاریف نوین در موزهداری
کشورهای دیگر نتایجی پرثمر داشته که کمترین آن ورود موزهها به دایره زیست
اجتماعی است که خود منجر به تجاربی جمعی در حوزه فرهنگ شده و خواهد شد.
دستاوردهای اینچنین اکنون چراغ راه ما است تا در بستر فرهنگی خود مسیر
آینده موزهها را ترسیم کنیم و برای این امر نقطه شروع میتواند موزه
هنرهای معاصر تهران باشد.
خوشبختانه
در چندماه گذشته موزه هنرهای معاصر تهران شاهد تحولاتی بوده که نوید بخش
آغازِ پایانِ نگاه کلاسیک در موزهداری هنر معاصر است. با تاسیس کانونهای
تخصصی در موزه هنرهای معاصر تهران از جمله کانون نیومدیا و کانون موسیقی
معاصر اکنون دپارتمانهایی جهت ارائه صحیح آثار هنری در حوزه این مدیومها
شکل گرفته که فعالیتهای اجرایی، آموزشی و تحقیقاتی خود را آغاز نمودهاند.
در اولین قدمهای اجرایی کانون نیومدیا با برگزاری پنجمین «فستیوال سی
پرفرومنس، سی هنرمند، سی روز» و کانون موسیقی معاصر با برگزاری «بداهه
نوازی اینتراکتیو» قدم در راه بازآفرینی نقش موزه، هنرمند، اثر هنری و
مخاطب نهاده اند. اگر فراموش نکنیم که نسبت جوامع با موزهها یکی از
شاخصهای توسعه محسوب میشود، تجربه موفق موزه هنرهای معاصر تهران می تواند
سرمشق سایر موزههای کشور در نقشآفرینی متفاوت و پویا در حوزه فرهنگ و
هنر باشد.
امیر راد- زمستان۱۳۹۴
[1] بخشی از بیانیه فوتوریستها، آغاز بی پایان هنر مفهومی، به کوشش و ترجمه علیرضا امیرحاجبی، نشر نظر، ۱۳۹۲
[2] Filippo Tommaso Marinetti
[3] Curatorial
[4] Curator
[5] Interactive
[6] Contextual
[2] Filippo Tommaso Marinetti
[3] Curatorial
[4] Curator
[5] Interactive
[6] Contextual
تصویر: پرفورمنسآرتی به نام “The Maybe” از تیلدا سوینتن در موزه هنرهای مدرن نیویورک، سال۲۰۱۳
در این متن سعی شده است اسامی خاص وترمهای هنری ترجمه نشوند و گاهی معادلهایی صرفا برای درک بهتر خواننده آمده است.
منبع متن: روزنامه هنرمند
در این متن سعی شده است اسامی خاص وترمهای هنری ترجمه نشوند و گاهی معادلهایی صرفا برای درک بهتر خواننده آمده است.
منبع متن: روزنامه هنرمند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر