۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

نقدی بر پرفورمنس علی اکبر علیزاد، "تک گویی بی پایان"- منیره ملکی

نقدی بر پرفورمنس علی اکبر علیزاد، "تک گویی بی پایان"

منیره ملکی

اجرای علی اکبر علیزاد با عنوان تک گویی بی پایان، واگویی های سه جوان با دغدغه های متفاوت است. سه اجراگر در سالن گالری لابه لای جمعیت مستقر شده و به نوبت شروع به تک گویی می کنند. متن مونولوگ آنها صدای ضبط شده سه جوانی است که علیزاد قبلا با آنها مصاحبه کرده و اجراگران از طریق هدفون دریافت و بلافاصله ادا می کنند. ساختاراین اثر روایی و اپیزودیک است. باز روایی سه داستان از زندگی سه جوان در طول یک ساعت. بازپس دادنی فاقد ماهیت بصری. اجرایی برای گوش و نه چشم! علیزاد می توانست مخاطب را راهی خانه کند و به هر کدام نسخه ای از نوار ضبط شده بدهد تا گوش کند. اجراگران تمام سعی خود را کرده بودند تا لحن و صدای مصاحبه شونده اصلی را تقلید کنند و این نه تنها کمکی به دینامیزه کردن اجرا نکرده بود، بلکه ضرباهنگ را تقلیل داده، آنرا به اثری کند و ملال آور  تبدیل کرده است.
اگر بشود این اجرا را در قالب یک اثر گنجاند، تلقی عنوان مستند رادیویی برای آن مناسب تر از پرفورم بنظر می رسد. حرکت اجراگران لابلای تماشاگران و ردوبدل کردن مسند سخن، کاملا مکانیکی و بی هیچ بهانه ای صورت می گیرد. سئوال این است: اگر اجراکنندگان جایی ثابت برای ادای مونولوگ خود داشتند ومخاطب را وادار به عوض کردن چشم انداز خود نمی کردند، آیا در کیفیت اجرا تاثیری می گذاشت؟ یا این صرفا تمهیدی میزانسن پرداز بود که قصد دارد اجرا را از یکنواختی درآورد؟تمهیدی    نا مراد که تنها موفق به ایجاد حرکت مکانیکی و نه حرکتی پویا گشته است.
ایده پرداز تماشاگر خود را به کل نادیده می گیرد و تنها به این بسنده می کند که در پایان از وی بخواهد اگر سوالی از او یا بازیگران دارند،بپرسند.وغافل است که مخاطب پرفرمنس همواره با نیت حضور در واقعه می آید، او تماشاگر تاتر نیست که در پایان برای بازیگران کف بزند. او آمده تا در تجربه یک اجرا سهیم باشد. تا جزیی از پیکره اجرا باشد. تا سرنوشت اجرارا عوض کند. چیزی به آن بیفزاید و شعور و عواطف خود را در کار آن بزند. علیزاد تماشاگر خود را محبوس کرده است. او مجبور است یک ساعت این تک گویی ها را گوش کند چون کنجکاو است بداند،سرانجام چه خواهد شد؟ او از این اقبال تماشاگر پرفرمنس برخوردار نیست که هر وقت خواست بیاید، هر وقت بخواهد برودو تازه چیزی را از دست ندهد.تماشاگران پرفورمنس بخاطر سابقه و ماهیت محیطی آن می توانند جمعیت سیالی باشند و اجباری در حضور تا انتها ندارند. اضافه بر آن اجرا طول زمانی متعین نداردو بسته به رخدادهای اجرا می تواند نوسان داشته باشد.
کار پرفورمنس آن نیست که برای مخاطبش تکلیف تعیین کند.او فقط می تواند ایده خود را اجرایی ساخته به آن مفهوم بخشد یا از آن مفهوم گریزی کند و آن را قابل باور یا دست نیافتنی سازد ما بقی به عهده او نیست.
روح روایتگر علیزاد ساحتی است که او را به خاستگاههای پرفورمنس اولیه نزدیک و از اشکال متاخر آن دور می سازد.همچنین پرهیز او از روایت فرمان ساز، ماهیت کولاژ گونه اجرای او و ساختار اپیزودیک اش ،او را در این حوزه حفظ می کند .اجراگرانش اما فاقد پیکره اند وچنانچه می دانیم بدن ،ابزار ضروری پرفورمر در عرصه اجرای خویش است .آنها حتی از بیان شخصی خود تهی شده اند.
شاید بیراه نگفته باشیم اگر بپنداریم که "تک گویی بی پایان "خود را سانسور کرده و از قابلیت برهنگی که در ذات مضمونش وجود دارد، دورش ساخته است.روایتها تشدید ندارند، گویی چیزی را از قلم انداخته اند و انتظار ما را برای یک رویداد، بی پاسخ می گذارند.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

تمام این ها درست است مشروط بر آن که نویسنده این یادداشت از اول با قیافۀ چرت آلود وارد گالری نشود و حداقل یک کتاب در مورد پرفورمنس آرت و تاتر مستند خوانده باشد و از اول اجرا به عنوان تماشاگر درگیر باشد نه به عنوان کسی که مانند عمله هل می خواهد صرفا عمل نقدش را انجام دهد.

محمد رضا همایی گفت...

معلوم نیست اظهار نظر این منتقد بر مبنای کدام نظریه مطح می شود یک مشت کلی بافی در مورد پرفورمنس. اصلا چه نیازی به این نقدها هست. منیره ملکی دیگر کیست؟

هاشم گفت...

دقیقا! از فهم این منتقد همین بس که فکر می کند اگر تماشاگران خودشان درخانه گفتگوها را گوش می کردند همان اتفاقی می افتاد که در اجرا!