منبع: کتاب هفته نگاه پنجشنبه
شاید چگونه با جان کیج روبرو شدن
پویا احصایی
پیش از هرچیز «جان کیج پیش می آید» پاسخ به یک نیاز است که در فضای کنونی هنری ما - در صدمین سالگرد تولد جان کیج- احساس می شود. گسیختگی برخورد تجربه گرایانه ی هنری از برخورد حرفه ای تجاری-هنری باعث شده است که هنرمند به دلیل اهمیت بیش از حد وجهه ی هنری خود و بسته بودن دایره ی مخاطبینش خود را ملزم به پیروی از قوانینی از پیش تعیین شده بنماید و ایده ی جدیدی را تجربه نکند. به همان نسبت مخاطب نیز با «شابلون» به دیدن اثر می رود و از اثر هنری انتظاردارد که «خواسته هایش» را برآورده کند.
جان کیج خودآگاهانه از منصب هنرمندی دانای کل و تصمیم گیرنده پایین می آید و در کنار مخاطب دست به تحربه می زند. برای او آزاد گذاشتن عناصر تشکیل دهنده ی اثر برتر است از لذت رخ نمایی به واسطه ی داشتن قدرت خلق. او می گوید:
«من اینجا هستم و هیچ چیز برای گفتن ندارم».
او خود را در مقام کسی که «مفهومی» برای خلق یک اثر هنری در دست دارد نمی بیند. او تنها «ایده»ای دارد که در خلق اثر به بازی گرفته می شود.
جان کیج به قواعد هارمونی نمی اندیشد. هیچ قانونی برای او وجود ندارد. همه چیز می تواند در فضای اثر اتفاق افتد. وقتی شوئنیرگ -از مطرح ترین موسیقیدانان قرن بیستم و معلم کیج- به او نیشزد می کند که بدون دانش هارمونی به دیواری برخورد خواهی کرد که نمی توانی از آن بگذری کیج در جواب می گوید: «پس من سرم را آنقدر به دیوار می کوبم تا راه باز شود».
۱ نظر:
خیلی عالیست.ممنون.
ارسال یک نظر