عمومن مفهوم زمان مسیحی (خطی. غایتگر ، ممتد) در جریان هنر غالب به صورت پیش فرض مورد قبول واقع شده است. در اینجا منظور، امتداد خطی «لحظات» است که در تعریف هگلی، گذر از هستی به نیستی و از نیستی به هستی را معنا می دهد. سایه این تعریف، به عنوان برداشت حاضر از زمان و بازنمایی فضایی تجربه زمانی ، گستره خود را بر برداشت ما از زمان در تاریخ و تفکر غرب پهن کرده است.
رادیکال ترین شکل این درک از زمان (تاریخ) را ـ به عنوان لحظاتی در ادامه هم ـ می توان نزد هگل دید، آنجا که زمان به عنوان نفی و عبور دیالکتیک فضا فهمیده می شود. این درک از زمان در قسمتی از «دانشنامه» توسط او اینگونه مشخص شده است: «هستی که در بودنش ، نیست و در نبودنش ، هست. شدنی در یک چشم بهم زدن»
در این دیدگاه ، تاریخ جهان چیزی جز روند الهی روح، مسیری که طی آن به مرور او نسبت به خود، آگاه می شود نیست. در این درک از زمان ، تاریخ به سمت پیشرفت عقلانیت، اخلاق و آزادی می رود. «تاریخ جهان، پیشرفت در آگاهی نسبت به آزادی ست» ( Georg Wilhelm Friedrich Hegel, Leçons sur la philosophie de l'histoire, trad. P. Garmiron, Paris Vrin, 1978 - 1985 ) هگل تاریخ جهان را توسط روایتی، پله به پله می سازد.
به این ترتیب ، زمان به عنوان هستی منفی، با روح به عنوان امر منفی منطبق می شود . این نگاه به زمان با ادیسه روح هگل و تفکر پروگرسیست که خود را بر تاریخ غربی می گستراند همخوان است. به عقیده او، تاریخ، یک روند خود محقق سازی «ایده» است که هدف آن آزادی بشر است.
در برابر این مفهوم هگلی از زمان، برداشت دیگری از زمان در حاشیه تفکر غربی وجود دارد که کاملترین صورت بندی آن را می توان در آثار والتر بنیامین یافت. بنیامین در نوشته های مختلف خود تکلیفش را با تفکر پروگرسیست (progressiste) مشخص کرده است. پیشرفت (progrès) جایگزین یست که بورژوازی برای خوشبختی و سعادت ساخته است و تاریخ به واسطه ان ویرانه های زیادی را به بار اورده است . تاریخِ «پیشرفت»، تاریخِ وحشی گری ست، تاریخ گسترش سلاح های کشتار جمعی و تکنولوژی نسل کشی ها.
بنیامین در نهمین تزش بر فلسفه تاریخ تصویر فرشته ای را توصیف میکند که پل کله دراثری به نام «آنجلوس ونوس» به تصویر کشیده است.
فرشته با چهره ای که رو به عقب( گذشته) برگشته، به ویرانه های تاریخ می نگرد. «او فقط به فاجعه ای واحد مینگرد که بی وقفه مخروبه بر مخروبه تلنبار میکند و آنرا پیش پای او می افکند(…) اما طوفانی از جانب بهشت در حال وزیدن است و با چنان خشمی بر بال های وی میکوبد که فرشته را دیگر یارای بستن آنها نیست (...) این طوفان او را با نیرویی مقاومت ناپذیر به درون آینده ای می راند که پشت بدان دارد…». در تفکر بنیامین این طوفان همان «پیشرفت» است. و بدین ترتیب این بهشت چیزی نیست جز جهنمی که کاپیتالیسم برای زمین به ارمغان آورده است.
در این حال، تاریخی که فرشته نگاه خود را به آن دوخته است ، تاریخ مصیبت واحدی ست که قدرت مخرب خود را بر روی همه چیز می گستراند، ولی در عین حال، تاریخی ست که حاوی پتانسیل های شکوفا نشده است. محقق سازی این پتانسیل های شکوفا نشده همان رستگاری است، انفجارِ امتدادِ تاریخ ، از ریشه به انجام رساندن گذشته تاریخی ( به عنوان تاریخ ستمدیدگان).
در این مفهومِ زمان، بر عکس ایدئولوژی غالب، تاریخ، بردگی انسان در برابر امتداد خطیِ زمان نیست.، بلکه رهایی او از این رابطه با زمان است. این دیدگاه منادی زیستن در زمان تاریخ (Ciaros) است که در آن انسان آزادی خود را در لحظه (حال) انتخاب میکند. به همان ترتیب که زمان پر، غیرممتد و کامل « سعادت» در برابر زمان ِتهی، همگون ، ممتد و ناکاملِ تاریخگرا (Historicisme) ( زمان خطی) قرار میگیرد.
با این پرسپکتیو، گذشته تاریخی یک سری از تاریخ های تقویمی نیستند، بلکه هر اتفاقی که جامعه را دچار تحول کند، تاریخی ست.
در این درک از زمان، انسان به دنبال سراب تهی پیشرفت بی امان در امتداد زمان خطیِ ناکامل نیست. درست برعکس ، او در هر لحظه آماده متوقف کردن زمان است ( «هر لحظه دریچه ایست باریک که مسیح از آن وارد میشود» : والتر بنیامین، تزهایی درباره مفهوم تاریخ ) چراکه او فراموش نمیکند که سرای واقعیش خوشبختی ست. این همان زمانی ست که در انقلاب ها و آثار هنری حقیقی تجربه میشود، تجربه زیستن انقطاع و توقف زمان و ترتیب تقویمی، همانگونه که بنیامین آنرا مطرح میکند.
در تفکر هنر غالب روند معنایی به حرکت رو به پیش زمان بستگی دارد. در این مفهوم زمان، شکوفایی زمان بر مبنای برنامه ای از پیش طرح ریزی شده بر روی « پله قبلی » پایه ریزی شده است. می توان گفت که نوعی اقتصاد در این شکوفایی وجود دارد که الاهیات (۱) آنرا به الاهیات اقتصادی تبدیل می کند که تکیه بر Oikonomia یا مدیریت و اداره سیر امور دارد. این الاهیات نهایتن تابع نوعی plan divain یا طرح و نقشه الهی ست.
ولی در برخی از اشکال پرفورمانس ، چون «شعر مستقیم» (La poésie directe) یا هپنینگ های ژان ژک لبل ، با مفهوم دیگری از زمان رو به رو هستیم. مفهومی که این دیدگاه پیشنهاد می کند، الاهیاتی سیاسی ست که با تنش، انقطاع، شوک و پارگی در زمان آشنا ست. در این تئولوژی (الاهیات)، امر الهی ( یا امر متعالی، که در اینجا می تواند تاریخ به مثابه مجموعه یا تاریخ نجات (رستگاری) باشد) به صورت مخرب و منفی در جریان امور وارد می شود و آن را قطع می کند.
در هپینینگی به نام «برای التماس کردن روح مصیبت» چندین اتفاق «جدا» از هم در یک فضای جمعی منظومه ای از تنش ها ، پاره گی ها، انقطاع ها و شوک ها را محقق می سازند.
- ژک گابریل Lyricol خود را به شرکت کننده ها ارائه می دهد. پادزهر « ضد انزجار، زخم جهانی، تب »...
- ارو Erro، در حالی که صورتش با یک «مکا-ماسک» پوشیده شده است، تصاویر اثار مشهور تاریخ هنر و عکس های اروتیک را به روی پوست برهنه شکم و کمر جوانا لارسون که ماسکی به شکل «گوستاو مورو» به سر دارد، می تاباند.
- ژان ژک لبل با لباس پیرزنی ، سبد خرید بزرگی که پرچم سه رنگ فرانسه روی آن است را به زحمت هل می دهد و فریاد می زند : « بچه م، بچه م» بعد خودش را به شکل یک نازی با ژست های رباطیک و حالتی تهاجمی در می اورد و از زیر پرچم ماسک ژنرال دو گول (که در این زمان رییس جمهور به شدت بنیادگرای فرانسه بود) را در می آورد و روی صورت چند تن از شرکت کننده ها قرار می دهد.
- دیسکی نیمو به صورت ساکن و بی سر و صدا می ایستد.
- ارو قلم موها و تیوپ های رنگی را بین ران های یک زن سر می دهد که از دیگری خارج می شونند.
- تدسومی کودو یکی از مجسمه های خود به نام « آلت دنیا» را بر روی دستانش صیقل می دهد ومتنی را به ژاپنی در مورد « درماندگی فلسفه» دکلمه می کند.
- روی سطح یک پلاستیک بزرگ شفاف که به روی شاسی کشیده شده است، ژان ژک لبل تابلویی را می کشد و سپس آنرا در می نوردد.
ـ برای پایان، لبل و چندتن دیگر از شرکت کنندگان لباس های خود را در می آورند و یک اکسیون پینتینگ Action painting را به اجرا در می آورند . لبل از میان تابلو می پرد و در حالی که فریاد میزند : «هایل هنر،هایل سکس» از گالری خارج میشود .
این هپنینگ همان توقف شوک آمیز و « عکاسانه» را که ما در این درک از زمان به دنبال آنیم محقق می سازد. این اثر همان چیزی را که بنیامین « دیالکتیک ساکن» و « تصویر اوتانتیک مینامد ، محقق می سازد. این تصویر دیالکتیک امتداد المان های تاریخی را قطع میکند و عادات یک جریان عادی را بر هم میریزد. چرا که در لحظات توقف و واژگونی که ارائه می دهد، رابطه دیگری با زمانمندی ( temporalité) ایجاد میکند.
تصویر ساخته شده با ایجاد شکافی در عادات زمانی پردازش دیگری را در نگاه به تضاد ها و پیچیدگی ها ارائه میدهد.. در این تصویر، تنش ها، شکاف ها و تضاد ها نسبت به یکدیگر ساکن هستند.
هفدهمین تز بر فلسفه تاریخ بنیامین این ایده توقف و شوک را تشریح میکند:
تفکر علاوه بر جریان افکار، مستلزم توقف و سکون آنها نیز هست. آنجا که تفکر به ناگاه در [هیات] نوعی آبستن از تنش ها متوقف میشود، ضربه ای به آن منظومه وارد می آورد که به واسطه آن، تفکر به صورت یک موناد یا جوهر خرد متبلور می شود.»
با خوانشی دقیق از ساختاری که بنیامین به عنوان موناد ارائه می دهد، می توان هپنینگ لبل را به عنوان یک توقف مسیحایی وقوع زمان در دهه شصت ببینیم. در اینجا بخت و اقبال انقلابی، خود را به صورت منظومه ای از تنش ها در یک اثر نشان می دهد و دوره ای خاص از زمان را به عرصه ظهور در می آورد، که خود را از جریان همگون تاریخ جدا میکند. دوره ای که با جنبش می۶۸ رابطه ای ریزوماتیک دارد.
۱. در اینجا الاهیات نشانگر ساختن دگمی در رابطه با سیاست، هنر و یا اقتصاد نیست. بلکه نوعی کنکاش بر روی تاریخ ایده ها ست. تحقیقی بر روی رد و نشانه های مفاهیم الاهیاتی در چارچوب تاریخ، هنر و اقتصاد است. به بیان دیگر،دراین نوشته و برای تحقیق ما، الاهیات ساختاری باستان شناسانه (به معنای فوکویی آن) دارد.
رادیکال ترین شکل این درک از زمان (تاریخ) را ـ به عنوان لحظاتی در ادامه هم ـ می توان نزد هگل دید، آنجا که زمان به عنوان نفی و عبور دیالکتیک فضا فهمیده می شود. این درک از زمان در قسمتی از «دانشنامه» توسط او اینگونه مشخص شده است: «هستی که در بودنش ، نیست و در نبودنش ، هست. شدنی در یک چشم بهم زدن»
در این دیدگاه ، تاریخ جهان چیزی جز روند الهی روح، مسیری که طی آن به مرور او نسبت به خود، آگاه می شود نیست. در این درک از زمان ، تاریخ به سمت پیشرفت عقلانیت، اخلاق و آزادی می رود. «تاریخ جهان، پیشرفت در آگاهی نسبت به آزادی ست» ( Georg Wilhelm Friedrich Hegel, Leçons sur la philosophie de l'histoire, trad. P. Garmiron, Paris Vrin, 1978 - 1985 ) هگل تاریخ جهان را توسط روایتی، پله به پله می سازد.
به این ترتیب ، زمان به عنوان هستی منفی، با روح به عنوان امر منفی منطبق می شود . این نگاه به زمان با ادیسه روح هگل و تفکر پروگرسیست که خود را بر تاریخ غربی می گستراند همخوان است. به عقیده او، تاریخ، یک روند خود محقق سازی «ایده» است که هدف آن آزادی بشر است.
در برابر این مفهوم هگلی از زمان، برداشت دیگری از زمان در حاشیه تفکر غربی وجود دارد که کاملترین صورت بندی آن را می توان در آثار والتر بنیامین یافت. بنیامین در نوشته های مختلف خود تکلیفش را با تفکر پروگرسیست (progressiste) مشخص کرده است. پیشرفت (progrès) جایگزین یست که بورژوازی برای خوشبختی و سعادت ساخته است و تاریخ به واسطه ان ویرانه های زیادی را به بار اورده است . تاریخِ «پیشرفت»، تاریخِ وحشی گری ست، تاریخ گسترش سلاح های کشتار جمعی و تکنولوژی نسل کشی ها.
بنیامین در نهمین تزش بر فلسفه تاریخ تصویر فرشته ای را توصیف میکند که پل کله دراثری به نام «آنجلوس ونوس» به تصویر کشیده است.
فرشته با چهره ای که رو به عقب( گذشته) برگشته، به ویرانه های تاریخ می نگرد. «او فقط به فاجعه ای واحد مینگرد که بی وقفه مخروبه بر مخروبه تلنبار میکند و آنرا پیش پای او می افکند(…) اما طوفانی از جانب بهشت در حال وزیدن است و با چنان خشمی بر بال های وی میکوبد که فرشته را دیگر یارای بستن آنها نیست (...) این طوفان او را با نیرویی مقاومت ناپذیر به درون آینده ای می راند که پشت بدان دارد…». در تفکر بنیامین این طوفان همان «پیشرفت» است. و بدین ترتیب این بهشت چیزی نیست جز جهنمی که کاپیتالیسم برای زمین به ارمغان آورده است.
در این حال، تاریخی که فرشته نگاه خود را به آن دوخته است ، تاریخ مصیبت واحدی ست که قدرت مخرب خود را بر روی همه چیز می گستراند، ولی در عین حال، تاریخی ست که حاوی پتانسیل های شکوفا نشده است. محقق سازی این پتانسیل های شکوفا نشده همان رستگاری است، انفجارِ امتدادِ تاریخ ، از ریشه به انجام رساندن گذشته تاریخی ( به عنوان تاریخ ستمدیدگان).
در این مفهومِ زمان، بر عکس ایدئولوژی غالب، تاریخ، بردگی انسان در برابر امتداد خطیِ زمان نیست.، بلکه رهایی او از این رابطه با زمان است. این دیدگاه منادی زیستن در زمان تاریخ (Ciaros) است که در آن انسان آزادی خود را در لحظه (حال) انتخاب میکند. به همان ترتیب که زمان پر، غیرممتد و کامل « سعادت» در برابر زمان ِتهی، همگون ، ممتد و ناکاملِ تاریخگرا (Historicisme) ( زمان خطی) قرار میگیرد.
با این پرسپکتیو، گذشته تاریخی یک سری از تاریخ های تقویمی نیستند، بلکه هر اتفاقی که جامعه را دچار تحول کند، تاریخی ست.
در این درک از زمان، انسان به دنبال سراب تهی پیشرفت بی امان در امتداد زمان خطیِ ناکامل نیست. درست برعکس ، او در هر لحظه آماده متوقف کردن زمان است ( «هر لحظه دریچه ایست باریک که مسیح از آن وارد میشود» : والتر بنیامین، تزهایی درباره مفهوم تاریخ ) چراکه او فراموش نمیکند که سرای واقعیش خوشبختی ست. این همان زمانی ست که در انقلاب ها و آثار هنری حقیقی تجربه میشود، تجربه زیستن انقطاع و توقف زمان و ترتیب تقویمی، همانگونه که بنیامین آنرا مطرح میکند.
در تفکر هنر غالب روند معنایی به حرکت رو به پیش زمان بستگی دارد. در این مفهوم زمان، شکوفایی زمان بر مبنای برنامه ای از پیش طرح ریزی شده بر روی « پله قبلی » پایه ریزی شده است. می توان گفت که نوعی اقتصاد در این شکوفایی وجود دارد که الاهیات (۱) آنرا به الاهیات اقتصادی تبدیل می کند که تکیه بر Oikonomia یا مدیریت و اداره سیر امور دارد. این الاهیات نهایتن تابع نوعی plan divain یا طرح و نقشه الهی ست.
ولی در برخی از اشکال پرفورمانس ، چون «شعر مستقیم» (La poésie directe) یا هپنینگ های ژان ژک لبل ، با مفهوم دیگری از زمان رو به رو هستیم. مفهومی که این دیدگاه پیشنهاد می کند، الاهیاتی سیاسی ست که با تنش، انقطاع، شوک و پارگی در زمان آشنا ست. در این تئولوژی (الاهیات)، امر الهی ( یا امر متعالی، که در اینجا می تواند تاریخ به مثابه مجموعه یا تاریخ نجات (رستگاری) باشد) به صورت مخرب و منفی در جریان امور وارد می شود و آن را قطع می کند.
در هپینینگی به نام «برای التماس کردن روح مصیبت» چندین اتفاق «جدا» از هم در یک فضای جمعی منظومه ای از تنش ها ، پاره گی ها، انقطاع ها و شوک ها را محقق می سازند.
- ژک گابریل Lyricol خود را به شرکت کننده ها ارائه می دهد. پادزهر « ضد انزجار، زخم جهانی، تب »...
- ارو Erro، در حالی که صورتش با یک «مکا-ماسک» پوشیده شده است، تصاویر اثار مشهور تاریخ هنر و عکس های اروتیک را به روی پوست برهنه شکم و کمر جوانا لارسون که ماسکی به شکل «گوستاو مورو» به سر دارد، می تاباند.
- ژان ژک لبل با لباس پیرزنی ، سبد خرید بزرگی که پرچم سه رنگ فرانسه روی آن است را به زحمت هل می دهد و فریاد می زند : « بچه م، بچه م» بعد خودش را به شکل یک نازی با ژست های رباطیک و حالتی تهاجمی در می اورد و از زیر پرچم ماسک ژنرال دو گول (که در این زمان رییس جمهور به شدت بنیادگرای فرانسه بود) را در می آورد و روی صورت چند تن از شرکت کننده ها قرار می دهد.
- دیسکی نیمو به صورت ساکن و بی سر و صدا می ایستد.
- ارو قلم موها و تیوپ های رنگی را بین ران های یک زن سر می دهد که از دیگری خارج می شونند.
- تدسومی کودو یکی از مجسمه های خود به نام « آلت دنیا» را بر روی دستانش صیقل می دهد ومتنی را به ژاپنی در مورد « درماندگی فلسفه» دکلمه می کند.
- روی سطح یک پلاستیک بزرگ شفاف که به روی شاسی کشیده شده است، ژان ژک لبل تابلویی را می کشد و سپس آنرا در می نوردد.
ـ برای پایان، لبل و چندتن دیگر از شرکت کنندگان لباس های خود را در می آورند و یک اکسیون پینتینگ Action painting را به اجرا در می آورند . لبل از میان تابلو می پرد و در حالی که فریاد میزند : «هایل هنر،هایل سکس» از گالری خارج میشود .
این هپنینگ همان توقف شوک آمیز و « عکاسانه» را که ما در این درک از زمان به دنبال آنیم محقق می سازد. این اثر همان چیزی را که بنیامین « دیالکتیک ساکن» و « تصویر اوتانتیک مینامد ، محقق می سازد. این تصویر دیالکتیک امتداد المان های تاریخی را قطع میکند و عادات یک جریان عادی را بر هم میریزد. چرا که در لحظات توقف و واژگونی که ارائه می دهد، رابطه دیگری با زمانمندی ( temporalité) ایجاد میکند.
تصویر ساخته شده با ایجاد شکافی در عادات زمانی پردازش دیگری را در نگاه به تضاد ها و پیچیدگی ها ارائه میدهد.. در این تصویر، تنش ها، شکاف ها و تضاد ها نسبت به یکدیگر ساکن هستند.
هفدهمین تز بر فلسفه تاریخ بنیامین این ایده توقف و شوک را تشریح میکند:
تفکر علاوه بر جریان افکار، مستلزم توقف و سکون آنها نیز هست. آنجا که تفکر به ناگاه در [هیات] نوعی آبستن از تنش ها متوقف میشود، ضربه ای به آن منظومه وارد می آورد که به واسطه آن، تفکر به صورت یک موناد یا جوهر خرد متبلور می شود.»
با خوانشی دقیق از ساختاری که بنیامین به عنوان موناد ارائه می دهد، می توان هپنینگ لبل را به عنوان یک توقف مسیحایی وقوع زمان در دهه شصت ببینیم. در اینجا بخت و اقبال انقلابی، خود را به صورت منظومه ای از تنش ها در یک اثر نشان می دهد و دوره ای خاص از زمان را به عرصه ظهور در می آورد، که خود را از جریان همگون تاریخ جدا میکند. دوره ای که با جنبش می۶۸ رابطه ای ریزوماتیک دارد.
۱. در اینجا الاهیات نشانگر ساختن دگمی در رابطه با سیاست، هنر و یا اقتصاد نیست. بلکه نوعی کنکاش بر روی تاریخ ایده ها ست. تحقیقی بر روی رد و نشانه های مفاهیم الاهیاتی در چارچوب تاریخ، هنر و اقتصاد است. به بیان دیگر،دراین نوشته و برای تحقیق ما، الاهیات ساختاری باستان شناسانه (به معنای فوکویی آن) دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر