شخصیت ویرانگر یک دستورالعمل بیشتر ندارد: ایجاد فضا، یک فعالیت، روبیدن. نیازش به هوای تازه و فضای آزاد از هر تنفری نیرومند تر است.
...
شخصیت ویرانگر جوان و بازیگوش است. از بین بردن در واقع ما را جوان می کند، چرا که از این طریق رد سن مان را پاک می کنیم، ما را شاد می کند، چرا که پاک کردن برای وایرانگر به معنای حل کردن کامل وضعیت خودش است، و حتی بیرون کشیدن ریشه دوم آن.
…
زمانی که درک می کنیم، وقتی دنیا را شایسته ویرانی در نظر می گیریم چقدر ساده تر می شود، با دلیلی قوی تر به تصویری این چنین آپولونی از ویرانگر می رسیم. بدین ترتیب تمام هستی به شکلی هماهنگ [و واحد] با ربانی عظیم به دور آن در می آید. چنین بینشی ست که به شخصیت ویرانگر صحنه نمایشی با عمیق ترین هارمونی را ارائه می دهد.
شخصیت وایرانگر، هیچ ایده ای در سر ندارد. نیازهایش کاهش یافته اند. قبل ازهر چیز، او هیچ نیازی ندارد که بداند چه چیز جایگزین آنچه ویران شده است می شود.
اول، حداقل برای یک لحظه، فضای خالی، جایی که آن چیز در آنجا بود، جایی که قربانی آنجا زندگی می کرد. حتمن کسی پیدا می شود که به آن نیاز داشته باشد بدون آنکه بخواهد اشغالش کند.
ویرانگر یک سیگنال است. همانطور که نسبت های مثلثاتی در همه جا به میان می آیند، [شخصیت ویرانگر] در معرض هر شایعه ای قرار میگیرد. تلاش برای محافظت در برابر آن بی معنی ست.
شخصیت ویرانگر هیچ علاقه ای به فهمیده شدن ندارد. به چشم او هر تلاشی در این مسیر سطحی ست. بلعکس، تحریکش میکند، همانطور که وحی ها تحریکش کردند، همین نهادهای ویرانگر مستقر شده توسط دولت. وراجی بیهوده، این خورده بورژوای ترینِ پدیده ها، فقط از همینکه مردم نمی خواهند که بد فهمیده شوند ناشی میشود. شخصیت ویرانگر سؤتفاهم ها را قبول می کند. به وراجی ها دامن نمی زند.
….
شخصیت ویرانگر آگاهی انسان تاریخی را دارد، نبض اصلی اش بی توجهی نازدودنی اونسبت به سیر حوادث است و پذیرش اینکه هر لحظه ممکن است همه چیز خراب شود. به همین دلیل شخصیت ویرانگر خودِ اطمینان است.
به چشم شخصیت ویرانگر هیچ چیز بادوام نیست. دقیقن به همبن دلیل است که او همه جا راه هایی می بیند. انجا که دیگران به کوه و دیوار می کوبند، او هنوز راهی می بیند. ولی از انجا که در همه جا راه هایی می بیند مجبور است که همه شان را پاک کند، نه اینکه همه جا با نیرویی خشن و بی رحم، بلکه گاهی با نیرویی ظریف ونجیب تر. از انجا که همه جا راه هایی می بیند، او خود همیشه در تقاطع راه ها قرار دارد. هیچ لحظه ای لحظه بعدی را نمی شناسد.
او هر چه که هست را له میکند، نه به عشق آوارها، که به عشق راهی که از آنها می گذرد.
شخصیت ویرانگر
والتر بنیامین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر