۱۳۹۱ آبان ۱۰, چهارشنبه

"پرفورمنس تکرار ندارد"، گفتگو با رامین اعتمادی


منبع: کتاب هفته نگاه پنجشنبه شماره ۲۹

داستان این گردهمایی هنرمندان تجسمی در گالری متن اصفهان چه بود؟

این گالری یک برنامه در مورد هنرهای جدید راه انداخته بود که سال قبل فقط هنرمندان اصفهان شرکت کرده بودند اما امسال بچه های تهران هم حضور داشتند تا هم اجرا داشته باشند و هم سخنرانی و نشست. از تهران هم من و امید هاشمی و علی اتحاد و امید بنایی و حمید رضا جدید و ... رفتیم.

به نظر شما دلیل اینهمه بحث درباره چیستی پرفورمنس با اینکه سالها از حضور آن در غرب می گذرد، چیست؟

یکی اینکه در ایران منابع در این زمینه کم است و ما هم دیر با آن آشنا شده ایم و تجربه های اول همیشه خطا دارد اما به مرور درست می شود و ما هم مجبور هستیم تجربه کنیم تا به مسیر درست برسیم و نمی توانیم جلوی تجربه و بحث را بگیریم. اما مهمتر این است که درباره اش بحث کنیم. مثلا اتفاقی که در گالری ایست می افتد خوب است اما کاش کنارش نشست های تخصصی هم می گذاشتند تا در این باره بحث کنیم که آنچه می بینیم پرفورمنس هست یا نه. یا کاری که اقای پسیانی تحت این عنوان انجام می دهند. 

آخر خیلی ها می گویند هنر جدید و پست مدرن مرز نمی شنایسد و تعریف ندارد.

ممکن است تعریف واو به واو نداشته باشد، اما درست نیست بگوییم پرفورمنس مرزی ندارد. حتی خیلی ها می گویند هر اجرایی که می رود در گالری اجرا می شود پس پرفورمنس است. در حالی که اصلا اینطور نیست. به تاریخچه پرفورمنس که نگاه کنید، متوجه می شوید جان کیج که اصلا تجسمی کار هم نبود، گروهی از هنرمندان عرصه های مختلف راه انداخت  که هر یک در جای گالری مانندی کارهای نا متعارفی می کرد. مثلا کارها نه موسیقی بود و نه تئاتر و نه رقص و ... آنها آرتیست تجسمی نبودند . هنرشان هم در شاخه پرفورمنس یا تجسمی نگنجید. بعدها به او پدر پرفورمنس گفتند در حالی که کار او پرفورمنس نبود بلکه شاخه های مختلفی از حرکت او بیرون آمد که پرفورمنس یکی از آنهاست. پرفورمنس مرز دارد اما شاید بتوان گفت مرزهایش خیلی دقیق نیست.

مثلا چه مرزهایی؟

اینکه در پرفورمنس حتما محوریت بدن مد نظر است. حالا ممکن است بگویید در رقص هم، بدن محوریت دارد اما در پرفورمنس بدن حرف می زند و بخش دیگر اینکه پرفورمنس داستانگو نیست. تمرین نمی شود. اگر هم تمرین داشته باشد کاملا ذهنی است. حادثه دارد. یعنی در زمان اجرا تا حدی قابل پیش بینی است. طراحی صحنه و لباس ندارد مگر آنکه پرفورمر نظر خاصی روی آن داشته باشد. تکرار ندارد. اما مثلا آقای پسیانی ۳۰ شب یک پرفورمنس را اجرا می کند. خب این تعریف غلطی از پرفورمنس است. 
می توانیم بگوییم  پرفورمنس در جاهایی به تئاتر خیابانی نزدیک است، اما باز هم تئاتر خیابانی پرفورمنس نیست. چون روایتگر است. اولین سو تفاهم هم از آنجا آمد که ما واژه پرفورمنس را اجرا معنی کردیم. حتی در کتابی از آقای دامون یک بخش تمرینی به انتهای کتابی به اسم پرفورمنس اضافه شده. وقتی از ایشان پرسیدم پرفورمنس که تمرین ندارد گفتند خودم این بخش را اضافه کردم، چون دیدم معنی اجرا می دهد. یعنی حتی کتابی که برای دانشجویان به عنوان یک منبع در نظر گرفته می شود، با چنین بی دقتی رو به روست.

اصلا شما روند رسیدنتان به هنر پرفورمنس چه بود؟ از کدام راه به این زبان بیانی رسیدید؟

من نقاشی می کردم. بعد دیدم برای بیان ایده هایم فضای دو بعدی جواب نمی دهد. شروع کردم به مجسمه ساختن. دیدم حتی این فضا هم آنچیزی نیست که من می خواهم. می خواستم با تماشاگر تداخل داشته باشم. از طرف دیگر هر هنرمندی با خودش این قرار را می گذارد که مخاطبش کیست. آیا از جامعه خودش است یا از جامعه بین المللی. آن وقت سطح زبان تغییر می کند. الان در بینال ونیز 75 درصد کارها ویدئو و پرفورمنس است و تاثیرش بیش از همه. چون مخاطب رو به روی کار نمی ایستد بلکه داخل کار است. همه اینها مرا به سمت پرفورمنس کشاند. این را هم بگویم که یک آرتیست کار می کند و بعد روی کارش نامی می گذارند.

اینکه بدن هنرمند محور کار پرفورمنس است هم در ایران بد جا افتاده. این را هم توضیح می دهید.

ببینید ابزار یک نقاش بوم و قلم مو است. حالا پرفورمر همان هنرمند است فقط ابزارش را تغییر داده. یعنی بوم شده بدنش و قلم مو مثلا شده موهایش و رنگ شاید بشود خون خودش یا اشک چشمانش و ... درست مثل یک گرافیست که چه با دست کار کند چه با کامپیوتر، علم گرافیک همان است و تنها ابزارش تغییر کرده است. برای همین پرفورمنس شاخه هنرهای تجسمی است و به دانش تجسمی نیاز دارد. هنرمند پرفورمر یک انرژی را با این ابزار منتقل می کند . ممکن است این انرژی سکوت باشد. در حالیکه شما در تئاتر نهایتا دارید یک تراژدی یا کمدی  را دنبال می کنید. مثلا مارینا در یکی از کارهایش سه باکس می گذارد و سه روز در آنها زندگی می کند. هر وقت می خواهد از باکسی به باکس دیگر برود از روی نردبانی باید رد بشود که پر از تیغ است. او نمی خواهد به خودش آسیب بزند اما باید به چنان تمرکزی برسد که بدون آسیب به خودش از بین تیغ ها بگذرد. حالا شمای تماشاگر هم مجبور می شوید به همان اندازه به تمرکز برسید. این همان لحظه ای است که او با شما به اشتراک می گذارد و شما به چیزی جز قدم برداشتن او فکر نمی کنید. 
البته در آخر بگویم که دنیای امروز دنیای رادیکال بودن نیست. مثلا شما پرفورمنسی هم می بینید که داستان دارد اما مثلا یک گروه راس ساعت ۹ و همزمان با باز کردن پیچ رادیو کارش را شروع می کند. ولی نمی تواند از قبل تمرینی کرده باشد چون معلوم نیست آن شب اخبار رادیو چیست. آنها با توجه به اخبار آن شب اجرا می کنند و در نتیجه طی سی شب، هر بار کاری تازه را اجرا می کنند.

هیچ نظری موجود نیست: