یکی از جنبه های مثبت و تاثیرگذار پرفورمنس آرت، این است که آغوش این بیان هنری، به روی تمامی انواع هنرها -اعم از تجسمی، موسیقی و اجرایی- باز است. این رویکرد منحصر به فرد، باعث وسعت و تاثیرگذاری این ژانر، نسبت به دیگر مدیوم های هنری شده است. اما در عین حال، این هنر در برخورد با تراژدی و تئاتر – و در کل نقش بازی کردن- کمی با تامل و احتیاط حرکت می کند.
ورود تفکر و سیاق "بازیگری" به پرفورمنس آرت، این هنر را از مسیر اصلی و روند تکامل آن منحرف می سازد و در این صورت، بر روی این بیان اجرایی، نام " پرفورمنس آرت" را نمی توان اطلاق کرد. بر اجرای زنده ای که "بداهه" تا حدی موجودیت دارد و در عین حال "بازیگری و نقش" حاکم است، مناسب است نام تئاتر تجربی را به کار بریم و آن را در این دسته ونه دسته ی پرفورمنس آرت بررسی کنیم.
ژانر تئاتر تجربی در اجرا، از تمام عرف بدن بهره می برد. این ژانر یک گرایش دوباره ی ناتورالیستی و یورشی بر علیه آوانگاردیست و تئاتر رسمی، بعد از دو جنگ جهانی قرن بیستم است. این نوع از اجرا، هیچ شناسنامه ی خاص هنری ندارد و تلفیقی از تئاتر با سایر هنرهای تجسمی است که تا حدی وابسته به "پیشامد و غیر منتظره ها" است.
اجرای صابر ابر، بطورکلی اجرایی فرمالیستی بود. ماهیت این فرم، به دلیل تکراری بودن محتوا و شکل تنها تاثیری لحظه ای بر مخاطب داشت.
تبدیل ظاهری مردی به زن و بالعکس در قالب لباس های عروسی، کلیشه ای است که سالها هنرمندان داخلی و خارجی برای بیان مفاهیم ذهنی خود از آن بهره جسته اند. منظور آنکه بکارگیری فرم های کاملا شناخته شده و استفاده از اشکال تکراری، در صورتی قابل هضم و پذیرش است که رویکردی جدید و بدیع در محتوا و مفهوم اثر نهفته باشد. به بیانی دیگر، بدیع بودن- که در خلق اثر هنری حائز اهمیت است- یا در فرم و یا در مفهوم می باید جای بگیرد در غیر این صورت فرم و موضوع هر دوتکراری، کلیشه ای و " مختص به گیشه" جلوه می کنند.
اجرای صابر ابر را حتی اگر در ژانر تئاتر تجربی هم بررسی کنیم، نه در فرم اش بدیع بود و نه در محتوایش، اما لزوما کلیشه ای بودن یک اثر، دلیل بر عدم جذابیت آن در فرهنگ عامه نیست.
محمد حسین ضرغام
پاییز 1391
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر