منبع: کتاب هفته نگاه پنجشنبه شماره ۲۹
دلیل گسترش و استقبال از پرفورمنس ها را در فضای هنری این روزها چه می دانید؟
پرفورمنس آرت نتیجه واکنش هنرمندان تجسمی است به چارچوب های دست و پاگیر خلق اثر هنری. هرچند ریشه های تاریخی آن را می توان در جنبش های هنری آغاز این قرن جستجو کرد، اما از میانه قرن بیستم است که ما با آثاری زیر عنوان پرفورمنس آرت روبرو می شویم. از سوی دیگر، با فراگیر شدن این مدیوم و آشنایی با امکانات آن در پاسخگویی به نیاز هنرمندان در جهت بیان ایده وافکار خود شاهد گسترش روز افزون توجه به این مدیوم هنری هستیم. در ایران هم کم و بیش می توان دلایل مشابهی را برای توجیه این علاقه مندی و استقبال یافت. قصد تطابق شرایط اجتماعی و وضعیت جامعه هنری امروز ایران را -به لحاظ تئوریک و عملی- با شرایط دوران ذکر شده در غرب ندارم ولی این چارچوب ها را در ایران می توان در نگاه تجاری به آثار تجسمی و تحمیل غیر مستقیم نوعی نگاه به هنرمندان و یا دست وپاگیری روند اداری در سایر مدیوم ها جست. از طرفی برخی از هنرمندان ایرانی به عنوان شهروند جامعه جهانی و انسان معاصر، در پی مدیومی با امکانات بیانی ویژه برای بیان دغدغه های معاصر خود، پاسخ را در پرفورمنس آرت یافته اند.
سی روز، سی هنرمند، سی پرفورمنسی که هم اکنون در گالری ایست برپاست، چه تفاوت هایی با آنچه در دور اول رخ داده، دارد؟
در دوره اول این فستیوال، هدف اولیه ما معرفی فراگیر پرفورمنس آرت به هنرمندان و مخاطبان ایرانی بود. برعکس باور عموم، پرفورمنس آرت در ایران پدیده ای جدید نیست و دست کم مطرح شدن آن به عنوان مدیومی نوظهور در ایران و تجربیاتی در این زمینه سابقه ای ۴۰ ساله دارد. اینکه این شناخت و این تجربیات تا چه اندازه درست بوده اند، نیاز به فرصتی دیگر دارد.اما این نکته را متذکر شدم که کاربرد صفت فراگیر را برای آن توضیح دهم. با این سابقه و به اضافه تجربیات هنرمندان در سالهای اخیر، تا پیش از این فستیوال، پرفورمنس آرت در یافتن مخاطبان خود و بازکردن جایش در میان سایر مدیوم ها چندان موفق نبود و حتی مباحث تئوریک حول حوش آن نیز منحصر به کلاسهای تاریخ هنر معاصر و طبیعتا بیشتر حول مسائل تاریخی آن و یا بررسی برخی آثار شاخص شکل می گرفت و نمود بیرونی چندانی نداشت؛ مثلا در مطبوعات. هدف ثانویه ما نیز دامن زدن به مباحث تئوریک در حوزه پرفورمنس آرت بود و آگاهانه گذر به این مرحله را منوط به رسیدن به هدف اولیه خود یعنی معرفی فراگیر پرفورمنس آرت می دانستیم. انتخاب سی پرفورمنس آرت از سی هنرمند عرصه های مختلف هنر جهت نیل به این مقصود بود. امروز، در میانه دومین فستیوال، معتقدم به اهداف اولین فستیوال رسیده ایم. توجه مطبوعات به این مقوله به طرز چشمگیری افزایش یافته است و پرفورمنس آرت ها مخاطبان خود را یافته اند. هنرمندان عرصه های مختلف نسبت به بکارگیری این مدیوم کنجکاو شده اند و تعدادی نیز در همین فستیوال دست به اجرای پرفورمنس آرت هایی زده اند و مباحث تئوریک گسترش یافته است. البته به این نکته آگاهم که تمام این موفقیت ها نسبی است، اما با نگاه به شرایط پیشین قابل توجه است. به عنوان مثال، در حوزه مباحث تئوریک متاسفانه بیشتر بحث ها و نقدها شفاهی است و بیشتر شکل غرغر دارد اما به هر حال فعالیت سایرین و برخی نشست ها و گفتگو ها، حتی اگر شکل تعارض با این فستیوال را داشته باشد، پدیده فرخنده ای است.
در مورد خود پرفورمنس آرت ها در دوره اول، من و محمد رضایی راد هدفی را از پیش تعیین کرده بودیم که آن رسیدن به حداقل ده پرفورمنس آرت موفق بود. با توجه به حضور هنرمندان سایر مدیوم ها و مواجه شدن آن ها با یک مدیوم جدید، رسیدن به این هدف کمی دور از دسترس می نمود اما در پایان تعداد پرفورمنس های موفق کمی بیش از این تعداد بود.
در فستیوال دوم ما همچنان پیگیر اهداف اولیه خود هستیم اما در این فستیوال بر یکی از ویژگی های پرفورمنس آرت یعنی نقش مخاطب در روند شکل گیری پرفورمنس آرت تاکید بیشتری داشته ایم.
با توجه به گستردگی مفاهیمی که این روزها در پرفورمنس های به اجرا درآمده، مورد استفاده قرار می گیرد،به نظر شما این آزادی تا کجا می تواند پیش رود؟ اصلا محدودیتی در این رابطه وجود دارد؟
پیدایش پرفورمنس آرت در واکنش به محدودیت های موجود در مدیوم های کلاسیک قابل شناخت است. باید توجه داشته باشیم که این ویژگی تمامی مدیوم های معاصر است. در هنر معاصر ارائه تعریف از هنر بلافاصله منجر به تعریفی بر ضد خود خواهد شد. برای توضیح بیشتر باید به یکی از ویژگی های هنرمند معاصر اشاره کنم که از دستاوردهای مثبت دوران مدرنیسم است و آن، چیزی نیست جز فردگرایی. هنرمند معاصر بر پایه فردگرایی با هر اثر هنری تعریف خود را ارائه می دهد و به این ترتیب مرزهای این تعاریف دائما در حال دگرگون شدن، جابجایی و یا فراخ تر شدن هستند.
پرفورمنس آرت هم از این قاعده مستثنی نیست و تازه ویژگی ای دارد که کار را مشکل تر هم می کند. پرفورمنس آرت تا زمانی که رخ نداده است هیچ چیز نیست. پرفورمنس آرت پروسه شکل گیری اثر است و نه خود اثر. چگونه می توان برای چنین پدیده ای تعریف قائل شد؟ به همین دلیل در پرفورمنس آرت ما به بیان ویژگی های پرفورمنس آرت می پردازیم.
اما درباره بخش دوم سوال شما، در تولید اثر هنری هیچ محدودیتی وجود ندارد هر هنرمندی به هر شکلی می تواند دست به تولید اثر هنری بزند. اینکه این اثر هنری در حوزه مدیوم مورد نظر هنرمند قرار می گیرد یا نه بحث دیگری است. همین جا توجه شما را به گفته پیشین ام درباره ارائه تعریف جدید توسط هنرمند جلب می کنم. مثالی می زنم: پرفورمنس آرتیستی می خواهد اثری با تعریفی کاملا شخصی از این مدیوم ارائه کند، بنابراین در حین اجرا شاهد دگرگون شدن برخی از ویژگی های پرفورمنس آرت خواهیم بود. اگر به چارچوب ها قائل باشیم اصلا هنرمند، پرفورمنس آرت ارائه نکرده است که بخواهد تعاریف آن را تغییر هم بدهد! شاید کمی پارادوکسیکال به نظر بیاید. اما این جا دقیقا همان جایی است که مهمترین و جریان ساز ترین آثار هنری پدید آمده اند. یادآوری نظر منتقدان هنری هم عصر گوگن درباره آثار او-که آن ها را نقاشی نمی دانستند- شاید روشن کننده باشد. اما به هرحال، ذکر این نکته هم ضروری است که پذیرش این آثار به عواملی گوناگون و خارجی هم بستگی دارد؛ مثل منتقدان هنری، نهادهای هنری و ....
به طور کلی، نظر شما درباره تعریف و ویژگی های پرفورمنس آرت چیست؟
پرفورمنس آرت در واقع پروسه خلق اثر هنری است در تعامل بین پرفرمر(اجرا کننده) و مخاطب در یک کانتکست (بستر) واقعی. این بستر دربرگیرنده مکان و زمان واقعی و مخاطب است. یعنی مخاطب در شکل گیری این بستر هم نقش دارد. بنابر این اجرا کننده، خود از نتیجه اثر آگاه نیست چون با مخاطبین متفاوت و در بسترهای گوناگون، اثر متفاوتی خلق خواهد شد. یعنی همواره اثر هنری از خالق خود پیشی میگیرد. بنابراین اگر بخواهم عناصر شکل دهنده یک پرفورمنس آرت و یا به اعتباری ویژگی های آن را نام ببرم باید بگویم: پرفورمر، مخاطب، زمان واقعی، مکان واقعی. در بیشتر متون امروز کلاسیک شده از این چهار عنصر به عنوان ویژگی های اصلی پرفورمنس آرت یاد می شود. اما همین جا اشکالی پیش می آید و آن اینکه امروز، بسیار از پرفورمنس آرت ها بر ایده غیاب پرفورمر اصرار دارند و یا در سال های اخیر شاهد پرفورمنس هایی هستیم که بر اساس واقعیت مجازی استوارند. بنابراین بهتر است این عناصر را اینگونه بیان کنم: پرفورمنس (اجرا)، زمان واقعی، مکان واقعی، مخاطب (تعامل با مخاطب). اما به هیچ وجه نباید نسبت به این ویژگی ها تعصب داشت و به نظرم هنرمند در هر زمان می تواند پا را فراتر از این مرزها بگذارد. گواینکه در بیان ویژگی های مد نظرم چنین رویکردی را در نظر داشته ام.
شاید ذکر این نکته هم ضروری باشد که گاهی سوء تفاهم هایی هم در بیان این ویژگی ها هست که برخی از آن ها در ایران هم بسیار رایج است. برای مثال بارها شنیده ام که استفاده از بدن را به عنوان یکی از ویژگی های اصلی پرفورمنس آرت نام می برند در حالیکه استفاده از بدن در پرفومنس آرت یکی از روش های پرفورمنس آرتیست ها است و پرفورمنس آرت هایی با چنین ویژگی ای را می توان زیر مجموعه مهمی از پرفورمنس آرت به شمار آورد ولی نباید فراموش کرد که بسیاری از پرفورمنس آرت ها چنین مبنایی ندارند. و یا تعامل مخاطب با پرفورمر را در کنش عملی مخاطب خلاصه می کنند در حالیکه گاه بی کنشی عملی مخاطب خود یک نوع کنش محسوب می شود که مثال بارز آن را در اثر "یوکو اونو" به نام Cut Piece می توان دید.
یکی از سوء تفاهم ها همین مسئله کلمه پرفورمنس و پرفورمنس آرت است می توانید درباره آن توضیح دهید؟
منشا سؤ تفاهمها ناشی از شباهت واژههای پرفورمنس (اجرا) و پرفورمنس آرت (هنر اجرا) است. "اجرا" جزیی از بسیاری از آثار هنری در حوزههای گوناگون است مثل تئاتر و موسیقی و... اما هر اجرایی، پرفورمنس آرت نیست. به بیان دیگر اجراهای موسیقی، نمایش و ... پرفورمنس است اما پرفورمنس آرت نیست.
به نظر می رسد که در حال حاضر مرزهای تئاتر و پرفورمنس باریک شده اند. این را هم می توان از اتفاقاتی که در این حوزه رخ می دهد، مشاهده کرد و هم اینکه حضور هنرمندان تئاتر در این حوزه بسیار ملموس تر از دیگران است. در این خصوص توضیح می دهید؟
به عکس، من تصور می کنم نه تنها مرزهای باریکی ندارند بلکه مرزها به شدت فراخ است. من فقط به ذکر چند نکته کلی در تفاوت این دو مدیوم می پردازم چون بحث کامل درباره آن مجالی دیگر می طلبد. در تئاتر، زمان قراردادی است یعنی در حین نمایش، شما قرارداد زمانی را می پذیرید. برای مثال الان ساعت ۲ بعد از نیمه شب است و یا در چند دقیقه، زمان از روز به شب تغییر می کند. در حالیکه در پرفورمنس آرت زمان واقعی است و پرفورمنس در همان زمان اتفاق می افتد. در تئاتر مکان هم قراردادی است مثلا شما می پذیرید که در حال تماشای یک قصر قاجاری هستید در حالیکه در پرفورمنس آرت مکان هم واقعی است و پرفورمنس آرت واقعا در گالری و یا خیابان در حال اتفاق افتادن است. در تئاتر شما شخصیت پردازی دارید در حالیکه در پرفورمنس آرت شخصیت واقعی است و در پروسه خلق اثر، تغییراتی واقعی پیدا می کند. در تئاتر متن نقش مهمی دارد و به عبارت دیگر همه چیز از پیش تعیین شده است در حالیکه در پرفورمنس آرت پروسه خلق اثر مهم است و هیچ چیز از پیش تعیین شده نیست. البته این تفاوت ها در تئاتر تجربی و معاصر شکل دیگری می گیرد و گاه گزاره های بالا معتبر نیستند.
این نکته را هم باید اضافه کنم که تا بدین جا من به صرفا به بیان ویژگی های پرفورمنس آرت و برخی تفاوت های آن با سایر مدیوم ها مثل تئاتر پرداخته ام در حالیکه حول و حوش تک تک این ویژگی ها بحث ها و تئوری های گوناگونی وجود دارد، مثلا درباره زمان و مکان واقعی و ارتباط آن ها با یکدیگر و یا نقش مخاطب و پرفورمر در شکل گیری فضا و ... که طبیعتا می توان در آینده بیشتر درباره آن ها بحث کرد.
اما درباره بخش دوم سوال شما و علت گرایش هنرمندان تئاتر بد نیست به تجربه ای شخصی اشاره کنم. من زمانی که به شاگردانم مبانی هنرهای تجسمی می آموختم، همواره در پاسخ به پرسش آنها مبنی بر لزوم یادگیری مبانی، جمله ای می گفتم : "همه این چیزها را یاد می گیرید که هرگز به آن ها عمل نکنید." فارغ از اعتقاد و روش امروزم این یکی از نکاتی است که می تواند پاسخ شما باشد. یعنی هنرمندان تئاتر عناصری را که وجه فارغ بین پرفورمنس آرت و تئاتر است به خوبی می شناسند و به آن مسلط هستند به همین دلیل هم راحت تر می توانند آن را به کار نگیرند. البته این یک ایده است و می تواند در صحت وسقم آن تحقیق بیشتری صورت بگیرد. اما عنصر دیگری که می تواند دخیل باشد مسئله پرفورمنس (اجرا) است که به هر حال هنرمندان تئاتری به آن تسلط دارند و آنچنان که گفتم به نظر من یکی از ویژگی های پرفورمنس آرت است.
این نکته را هم باید اضافه کنم که تا بدین جا من به صرفا به بیان ویژگی های پرفورمنس آرت و برخی تفاوت های آن با سایر مدیوم ها مثل تئاتر پرداخته ام در حالیکه حول و حوش تک تک این ویژگی ها بحث ها و تئوری های گوناگونی وجود دارد، مثلا درباره زمان و مکان واقعی و ارتباط آن ها با یکدیگر و یا نقش مخاطب و پرفورمر در شکل گیری فضا و ... که طبیعتا می توان در آینده بیشتر درباره آن ها بحث کرد.
اما درباره بخش دوم سوال شما و علت گرایش هنرمندان تئاتر بد نیست به تجربه ای شخصی اشاره کنم. من زمانی که به شاگردانم مبانی هنرهای تجسمی می آموختم، همواره در پاسخ به پرسش آنها مبنی بر لزوم یادگیری مبانی، جمله ای می گفتم : "همه این چیزها را یاد می گیرید که هرگز به آن ها عمل نکنید." فارغ از اعتقاد و روش امروزم این یکی از نکاتی است که می تواند پاسخ شما باشد. یعنی هنرمندان تئاتر عناصری را که وجه فارغ بین پرفورمنس آرت و تئاتر است به خوبی می شناسند و به آن مسلط هستند به همین دلیل هم راحت تر می توانند آن را به کار نگیرند. البته این یک ایده است و می تواند در صحت وسقم آن تحقیق بیشتری صورت بگیرد. اما عنصر دیگری که می تواند دخیل باشد مسئله پرفورمنس (اجرا) است که به هر حال هنرمندان تئاتری به آن تسلط دارند و آنچنان که گفتم به نظر من یکی از ویژگی های پرفورمنس آرت است.
بسیاری از هنرمندان حوزه تجسمی، حضور هنرمندان عرصه های دیگر در فستیوال ۳۰ پرفورمنس را نقد می کنند، نظر شما در این باره چیست؟
همانطور که می دانید پرفورمنس آرت یک مدیوم میان رسانه ای است. وقتی راجع به مدیوم میان رسانه ای صحبت می کنیم به طور ساده یعنی مدیومی که امکان تعامل میان دو مدیوم را فراهم می کند که در حالت عادی چنین امکانی برای آنها متصور نیست و به این ترتیب امکان تجربه امری جدید و همچنین گسترش و بازنگری یکی از خلال ویژگی های دیگری را فراهم می نماید. اگرچه پرفورمنس آرت ریشه در رویدادهای حوزه تجسمی دارد اما این به این معنی نیست که هنرمندان عرصه های دیگر حق خلق پرفورمنس آرت را ندارند. اگر به لحاظ تاریخی هم نگاه کنیم "آرتو" و "کیج" دو هنرمند هستند که از عرصه های دیگر تاثیر غیرقابل انکاری بر آنچه امروز ما پرفورمنس آرت می نامیم، گزارده اند. چرا در هنگامی که مدیومی امکان چنین تعاملی را ایجاد می کند خود را از آن محروم کنیم؟ اتفاقا ما بر این امر اصرار داریم و سیاست ما برای ادامه این فستیوال نیز اینگونه باقی خواهد ماند. در برخی از این نقدها که البته همه هم شفاهی است، تصور می کنم که گوینده گویی به گنج تازه یافته ای رسیده است و می ترسد دیگری آن را مال خود کند. این گنج مدت ها است پیدا شده و متعلق به همه هنرمندان عرصه های گوناگون است، چنان که در دیگر نقاط جهان چنین است.
برای مثال میگویند یک هنرمند خوب تئاتر نمی تواند یک پرفورمنس آرتیست خوب باشد نظر شما چیست؟
برای چنین حکم کلی ای یک مثال نقض کافی است هرچند نمونه بسیار است. مثلا جان فابر یکی از معتبرترین هنرمندان تئاتر جهان است که پرفورمنس آرت او در بینال ونیز سال ۱۹۸۲ اجرا شد. و یا "باس جان آدر" فیلمساز و پرفورمنس آرتیستی که بعد از گذشت نزدیک به ۴۰ سال از مرگ او آثار او در هر دو زمینه مورد توجه موزه های بزرگ جهان است.
چرا در فستیوال ۳۰ پرفورمنس ....جلسات نشست و گفتگو برگزار نمی شود؟
نشست و گفتگو یکی از راه های نقد و همفکری است. شخصا در شرایط حاضر چندان به نشست ها و گفتگو ها خوشبین نیستم. این جلسات وقتی مکتوب نمی شوند تنها بر مخاطب محدود خود تاثیر می گذارند و اگر با مکتوبات شامل نقدها، گزارش ها، مقالات و ... همراه نباشند نه تنها تاثیر مثبتی ندارند بلکه بر تنبلی مخاطب و متفکر در خواندن و نوشتن می افزایند. معتقدم فرهنگ نقد شفاهی که می توان اسامی دیگری چون غرغر و ... بر آن نهاد آفت هنر است و به همین دلیل هم ما امکان نقد مکتوب را در وبلاگ گالری ایست ایجاد نموده ایم تا به سهم خود نقشی در گسترش فرهنگ نقد مکتوب داشته باشیم که البته بسیار هم مورد استقبال قرار گرفته است.